چکیده:
دانشگاه به عنوان نهادی فرهنگی در عرصههای گوناگون از جمله سیاست،مدیریت و پیشرفتهای علمی و اجتماعی،تأثیراتی داشته است.غلبه دانشگاه بر فرهنگ سنتی،در عرصههایی از اجتماع،و تأثیرپذیری متقابل این دو،زیربنای غربی دانشگاه و...موضوعاتی است که با گفتگو دربارهء آنها شناخت بیشتر این مقولات،میتوان به رابطهء دانشگاه، فرهنگ و جامعه واقف شد. این بحث نه تنها در ایران،بلکه در دیگر کشورهای جهان نیز مورد توجه اندیشهمندان بوده و هست.
خلاصه ماشینی:
"از میان دانشگاههای دیگری که در فرانسه پاگرفت،دانشگاه شهر مونپولیه نیز برای خود شهرت جهانی کسب کرد و چون از قرن هیجدهم دانشگاهها در تمام اروپا به سمتوسوی دیگری حرکت کرده و مسایل متعددی آموزش داده میشد،رشتههای علوم و تکنولوژی نیز به همان اندازهیییییی علوم انسانی و حقوق وزن واعتبار یافت و رشتههای دیگری چون روانشناسی،جامعهشناسی و اقتصاد و مدیریت فرایند دانشگاههای مدرن فرانسه بود.
مقصود از علم تنها علوم محض و تکنولوژی نیست،بلکه جامعهشناسی،دینشناسی و فلسفه را که با دیدی تاریخی،استقرایی،منطقی و استدلالی نگریسته میشوند نیز در برمیگیرد،چنانکه در مورد معرفت و آگاهیهای تحصیل شده از دانشگاه هم بااینکه تلاش کردهایم به سنتها و باورهای تودهها ارج نهیم،باز ملاحظه میشود که معرفت عمومی و فرهنگ پویا و عملگرا بیشتر یک معرفت دانشگاهی است؛علاوه براینکه توسعه تکنیکی و اقتصادی را دانشگاهیان پیریزی کردهاند و طبقه تکنوکرات در این پنجاه سال اخیر کشور را اداره کرده است،تحولات اجتماعی و سیاسی نیز در دانشگاه جوانه زده است.
او در مقدمه کتاب خود مطرح میسازد که دانشگاه به عنوان یک زیرمجموعه فرهنگ جهانی همانند حکومتهای دولت ملی،برخاسته از تحولاتی است که از دوره روشنگری آغاز شد و در قرون نوزدهم و بیستم به اوج خود رسید،اما در اواخر قرن بیستم تحولی در ساختار دانشگاهی مشاهده میشود که صرفا صوری نیست،یعنی به مسایلی چون افزایش دانشجو،افزایش اعضاء هیأت علمی و افزایش حجم آموزشی و پژوهشی ارتباط ندارد و در پی تحولات جهانی یعنی رفتن به سوی یک دهکده جهانی از نظر سیاسی و جامعه تجارت جهانی از نظر اقتصاد،ماهیت فرهنگ نیز دستخوش تغییراتی میشود."