خلاصه ماشینی:
"در جستاری که پس از مرگ آدورنو درباره نظریه زیباییشناسی منتشر شد،(1970)مضامین کلاسیک و کهنه زیباییشناسی مخاطب قرار داده شده،استقلال،آزادی و خود مختاری اثر هنری و موقعیت آن به عنوان پدیدهای اجتماعی تاریخی،زیبایی طبیعت و هنر را در نظر میگیرد تا اینکه ثابت کند که زیبایی شناسی فلسفی باید با هنر مدرن درگیر شود و نفی اجتماع را-که هنر مدرن موعظه میکند-به عنوان بخشی از کوششهای دائمی نقد ادبی جامعهشناسانه برای مقابله با انطباق اجتماعی و حالت منفعل بودن آن در جهان غرب پس از جنگ جهانی،نشان دهد.
انتقاد دیگر آدورنو از لوکاچ این است که لوکاچ با کمال بیتوجهی به تاریخ به تاریخ،به تقدیس یک صورت ویژه ادبی میپردازد که در باور او همواره برای به تصویر کشیدن یک واقعیت تاریخی مناسب است.
استقلال اثر هنری به نظر آدورنو،یعنی نفی واقعیت است و به همین دلیل هم آدورنو و هم هورکهایمر سخت مخالف نظریه کمونستی بنیامین هستند که معتقد است انقلاب اجتناب ناپذیر طبقه کارگر21،به همانگونه که کمونسیتها کورکورانه به آن اعتقاد داشتند،ایجاب میکند که هنر و ادبیات،در نهایت باید سیاسی باشند.
منابع ثانویه: Secondary Sources Benhabib,Seyla,critique,Norm,and Utopia:A Study of the Foudations of Critical tHEORY(1986) Buck-Morss,The Origin of Negative Dialectics:Theodor W.
"Reorienting critique:Fromn Ironist Theory of Transformative Practice" Philosophy and Social Criticism ,Volume 8,Number3,2003 Kompridis.
"Listening to the Other Voice of Reason ", on the Panel Philosophy of Music After Adorno,organized by Nikolas Kompridis,American Society for Aesthtics, Minneapolis."