چکیده:
مسأله رابطه مدرنیته و اسلام یکی از مباحث مهم روزگار ماست. نگارنده
در مقام بررسی این مسأله، ابتدا به ارائه تعاریف مفاهیم کلیدی بحث، مانند
مدرنیته، مدرنیسم، مدرنیزاسیون و... میپردازد و سپس، به اجمال، دیدگاه برخی
از اندیشمندان معاصر را در باب تعارض یا سازگاری تجدد با اسلام بررسی میکند.
در ادامه، به مبانی چهارگانه مدرنیته با عنوان مبنای معرفتشناسی، اومانیسم،
مبنای اقتصادی و مبنای دینی اشاره شده، چنین نتیجه گرفته میشود که با نظر به
این مبانی، میان مدرنیته و اسلام نوعی ناسازگاری وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
"در ادامه، به مبانی چهارگانه مدرنیته با عنوان مبنای معرفتشناسی، اومانیسم، مبنای اقتصادی و مبنای دینی اشاره شده، چنین نتیجه گرفته میشود که با نظر به این مبانی، میان مدرنیته و اسلام نوعی ناسازگاری وجود دارد.
این روش مشکلی را حل نمیکند و در واقع تنها صورت مسأله را پاک میکند، زیرا این کار دست ما نیست که معنای دیگری به آیهای که ظهور در یک معنایی دارد و ظهور یا نص آن با دستاورد و مدرنیته تعارض دارد، بدهیم.
راه حل اول ایشان، بین سالهای 67 ـ 76 در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت ارائه شده است مبنی بر اینکه معرفتهای دینی متأثر از معرفتهای بیرون دینیاند و برای سازگار کردن این دو دسته از معرفت، میباید معرفتهای بیرون دینی را بر کتاب و سنت تحمیل و تطبیق کنیم، چرا که متون دینی صامتند و این ما هستیم که الفاظ را با همین معرفتهای بیرون دینی معنادار میکنیم.
آیا فیالمثل، فیزیک ارسطویی یا آرای فیلسوفان پیشسقراطی، در همه مفروضات و لوازم خود با آموزههای اسلامی همخوانی دارد؟ به هر تقدیر، به نظر میرسد که بیان نویسنده برای نشاندادن ناسازگاری اسلام و تجدد نارسا و ناکافی است.
به نظر میرسد که لااقل پارهای از اندیشمندان مزبور، در مقام حل تعارض اسلام و مدرنیته، به تعریف و تصویری که نویسنده از این دو ارائه میکند، نبودهاند.
برای مثال، سید جمال و شاگردانش عمدتا به مسائلی همچون عقبماندگی جوامع اسلامی، حل تعارض میان نظریههای علوم تجربی و آموزههای اسلامی نظر داشتهاند و نقد راه حلهای پیشنهادی آنان نیز میباید در همین چارچوب صورت پذیرد."