چکیده:
اگر جامعه ما دچار اصلاحات بنیادی نشود، حتی حفظ مجموعهای به نام
«ایران» دشوار خواهد بود. اصلاحات معطوف به آزادی نیازمند لایههای اجتماعی
مناسبی است که در جامعه ما شکل نگرفتهاند و نیز باید به دریافت مناسبی از مقولات و
مفاهیم موجود در جریان مدرنیته و مدرنیزاسیون برسیم. بخشی از اصلاحطلبان،
قدرتجویان سالهای قبل هستند که دچار تحول شدهاند. اصلاحطلبان برخی اشکالات
ساختاری مشترک با جناح مقابل دارند و نتوانستهاند این مشکلات را حل کنند.
خلاصه ماشینی:
"به نظر شما تقابل جناح چپ با اصلاحات و آزادی و دموکراسی چگونه بوده است؟ آیا آنها اصولا به این موازین اعتقاد دارند یا پس از پیروزیهای خاتمی آنها برای وارد شدن به بازی قدرت متوسل به این حربه شدند؟ فراموش نکنیم که بخشی از اصلاحطلبان، قدرتجویان سالهای قبل هستند که دچار تحول شدهاند و این استحاله هم ممکن است به دلیل دور بودن آنها از قدرت باشد.
البته این گفته ابهام دارد و معلوم نیست که منظور از معیارهای خارج و داخل کدام است؛ ولی هنگامی که وی شعار اصلی اصلاحات را «عدالتخانه» و «مشروطه کردن قدرت» میخواند و ریشه ناکامی اصلاحات را فقدان لایههای اجتماعی مناسب و عدم درک مناسب از مقولات و مفاهیم موجود در مدرنیته و مدرنیزاسیون و ساز و کار آنها معرفی میکند، تردیدی نمیماند که انگاره ایشان از اصلاحات، در حال و هوای انقلاب کبیر فرانسه و اندیشه سیاسی قرن نوزدهم اروپاست.
بنابر این باید پرسید در جامعهای که هم در ساختار و بسترهای سیاسی و اجتماعی و هم در بنیادهای فرهنگی و اندیشهای، همچون سنت، دین و فلسفه، تفاوتهای اساسی با غرب داشته است، چرا باید برای اصلاحات در این جامعه به دنبال همان لایهبندیهای اجتماعی و تبیین مفاهیم و مبانی مدرنیزاسیون غربی بود؟ مشکل بزرگ اصلاحات و ناکامیهای پی در پی آن در سده اخیر را باید در دوری از واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی ایران و عدم برقراری دیالوگ جدی با سنت اسلامی و درونمایههای فرهنگ ایرانی جستجو کرد.
وی اظهار میدارد: «برخی از روشنفکران ما در گذشته بیشتر از آنکه معطوف به آزادی باشند، معطوف به آموزش و تنویر افکار مردم در جهت وضعیت دینی و فرهنگی بودهاند» و یا در اعتراض به آقای خاتمی میگوید: «وقتی آنها از آزادی و جامعه مدنی صحبت میکنند، اینها با برخی مقولات نامناسب درهم میآمیزد."