چکیده:
نویسنده در این مقاله تلاش میکند تا برداشت نادرستی را که در غرب از
اسلام شده است، نقد کند و نشان دهد که اسلام با دموکراسی و عقلانیت سازگار
است. به نظر او هیچ یک از حکومتهای اسلامی الهی نبودهاند؛ بلکه آنها نیز
سکولار بودهاند. وی مشکل دولتهای اسلامی مدرن را ناکارآیی آنها میداند؛ نه
غیر عقلانی بودن آنها.
خلاصه ماشینی:
"اگر ما معتقد باشیم که حاکم اسلامی (مدل مونتسکیویی مستبد شرقی) قدرت الهی دارد، چگونه میتوانیم توضیح دهیم که وقتی اروپای قرون وسطا در غفلت گسترده و رکود تفکر دست و پا میزد، علم در قلمرو اسلام در اوج شکوفایی خود بود و از آنجا بود که به عالم مسیحیت وارد شد؟ طبق نظر مونتگمری وات، در قرن 11 و 12 میلادی بیشتر دانش یونانی همگون شده بودند.
به علاوه اگر قدرت حاکم اسلامی، الهی است، چرا [ امام] خمینی به محض اینکه به قدرت رسید، نظام ایران را جمهوری اعلام کرد؟ چطور میتوانیم توضیح دهیم که امروزه بنیادگرایان الجزایری، ادعایشان نسبت به قدرت را با موفقیت انتخاباتیشان در اوایل دهه 90 توجیه میکنند؟ اگر قدرت اسلامی، الهی است، چرا سیاستمداران مدرن مسلمان، به انتخابات که یک فرایند کاملا غربی است نیاز دارند، در حالی که آنان این طور تبلیغ میکنند که غرب شیطان فاسد است؟ عقیده حاکم شرقی مستبد خداوار که مرکز توسعه عقاید غربی است، از طرف بسیاری به عنوان منبع سردرگمی غرب درباره اسلام معرفی شده است؛ بهخصوص که اسلام با حکومت غیر عقلانی و پیروان جزمی و مطیع ارتباط داده میشود.
سؤال منطقی قابل طرح در اینجا این است: ما چه طور میتوانیم عقلانیت را در دنیای اسلام افزایش دهیم؟ البته منظور از «ما»، هر فرد یا گروهی، بدون در نظر گرفتن فرهنگ و ملیت است که به بارور کردن امکان گفتمان عقلانی و دولت در قرن آینده علاقهمند است و عملا به میلیونها انسان در دنیای اسلام و خارج از آن اشاره دارد؛ زیرا دیگر هیچ متفکری نمیتواند شرق و غرب را از لحاظ عقلانی از یکدیگر جدا کند."