خلاصه ماشینی:
"آره شاید بهتر بود به جای خلاص شدن از دست پول خردای کیفمون که احتمالا آخر شب هیچکدوم هم به دست خودش نمیرسه،واسش یه ساعت مچی میخریدیم.
دلم میخواست یکی از این آدما رو میکشوندم بالای سر این دختربچهی بدبخت با اون ساعت نقاشی شده روی دستاش،یا بالای سر اون دختربچهی بیچاره که از صبح تا شب باید وسط رانندهها و بوق ماشینها و کثافت هوای زیر پل سید خندان پرسه بزنه،یا بالای سر اون پسرک معلولی که مادربزرگاش هر روز اونو سوار بر ویلچر میاره بیرون تا باهاش گدایی کنه و بالای سر هزاران هزار دختربچه و پسربچهی قربانی دیگه که توی شهر ریختن و با تمام قدرتی که توی صدام داشتم فریاد میزدم: کاری بکن.....
com (که اجازه میخواهم استاد خطابشان کنم)از جمله این اساتید است که با تواضع کامل پای در این راه نهاده و با انتشار وبلاگی در زمینه معماری و شهرسازی با بنمایه بررسی مشکلات شهرمان تهران(من البته اصولا تهرانی نیستم)همهمان را دعوت به فکر کردن میکند؛در اولین یادداشت ایشان میخوانیم: سلام به تمامی دوستان و همکارانی که به نحوی با مسائل شهرسازی کشورمان ایران درگیرند."