خلاصه ماشینی:
"گزاره بنیادی مدرنیته آن است که انسان، خود، سرنوشت خویش را رقم میزند (اومانیسم).
اما در قرن بیستم، ساینتیسم، فهم بشر غربی را چنان دچار ابتذال کرد که دیگر دانش (Science) بود که سرنوشت فلسفی غرب را رقم میزد.
برای حل این مشکل، میباید افقهای جدیدی را گشود: علمگرایی محض باید تابعی از معرفت باشد.
گزاره در Science همان چیزی است که میتوانیم یاد بگیریم، ولی به آن اعتقاد و باور نداشته باشیم؛ اما در حکمت و معرفت، اگر شما یک مورد هم یاد گرفتید، ملکه رفتار شما میشود و کفایت هم میکند.
روش دانشگاههای ما تقلید کورکورانه از همان Science است.
یک دکتر باید قادر باشد در رشته تخصصی خود، دکترین ارائه کند؛ درحالیکه چنین نیست.
اما حرکت پیامبران، ائمه اطهار علیهمالسلام و زعمای بزرگ، هویتی را برای ما رقم زده که مسئولیت تلفیق Science و Knowledge یکی از گزارههای آن هویت است."