چکیده:
در کنار مطالعه و بررسی آمار و اطلاعات جمعیت،سابقه تاریخی و نگرشهای مختلف بر جمعیت در ادوار مختلف زمان در جوامع گوناگون از اهمیت خاصی برخوردار بوده و زیربنای اساسی در تغییر و تحول امور جوامع بوده است.تا قبل از رنسانس بررسیهای جمعیتی بیشتر جنبه سیاسی داشته و اکثر نظریهها در ارتباط با سیاست و حکومتداری کشورها مطرح بوده است.تلاش و کوششهای صاحبنظران اقتصادی،اجتماعی و تاریخنگاران و در کل اندیشمندان هرکدام راه حلهایی را برای مطالعه مسائل جمعیتی به انسان ارائه و نشان دادهاند و جمعیت را یکی از ارکان مهم اجتماعی محسوب و عامل تعیینکننده برای اداره امور کشورداری،بخصوص در ابعاد نظامی،فرهنگی،اقتصادی و اجتماعی دانسته اند.ابن خلدون در کتاب"مقدمه نظریههای جمعیتی"خود،رابطه جمعیت با دیگر علوم را نیز مورد بررسی و نظراتی را ارائه داده است،و از طرفی به میزانهای مرگومیر و علت افزایش یا کاهش آن و باروری و طول عمر و سن طبیعی،سن متوسط و مهاجرت توجه داشته است.
خلاصه ماشینی:
"دیدگاه سیاسی جمعیت از نظر ابن خلدون ابن خلدون معتقد است:نقش جمعیت و داشتن نیروی جوان و نیرومند نظامی در قبائل منجر به تشکیل قدرت واحد میشود و این قدرت در قبیله باعث میگردد،با اتحاد و همبستگی و داشتن روحیه عصبیت-حکومت را از آن خود نموده و تا مدتی که نیروی نظامی قوی داشته میتواند خود را حفظ کند و این دولتها در آغاز شیوه اعتدال را از دست نمیدهند و لذا رعایا به این روش امیدوار میشوند و با جنبش و کوشش در راه تهیه وسایل عمران و آبادی تلاش میکنند و اجتماع توسعه مییابد و توالد و تناسل مردم هم افزون میشود و جامعه رو به سوی توسعه پیش میرود و پس از مدتی کمبود و نقصان اجتماع پدید میآید و مالیاتهای سنگین موجب آشوب و دست کشیدن از فعالیت،به خصوص کشاورزی میشود و سپس قحطی و گرسنگی و به دنبال آن افزایش مرگومیر میآید.
رکورد اقتصادی و مهاجرت یکی از دیگر دلائل اصلی مهاجرت را به این صورت بیان داشته است که «اگر مردم در راه معاش خود کوشش نکنند و دست از پیشهها بردارند، بازارهای اجتماع از آبادانی افتاده و رونق خود را از دست میدهد و احوال متزلزل میگردد و مردم در جستجوی روزی از آن سرزمین رخت برمیبندند و در نواحی دیگر که بیرون از قلمرو فرمانروائی آن ناحیه است،پراکنده میشوند و در نتیجه جمعیت آن ناحیه تقلیل مییابد و شهرهای آن از سکنه خالی میشود»11 ابن خلدون میگوید که با تبدیل شدن بادیهنشینی به شهرنشینی و تشکیل دولت،عصبیت در گذر زمان دستخوش تغییر شده و در نهایت مضمحل میشود و با تشکیل زندگی شهری که ملازم با یکجانشینی و رفاه است، عصبیت تقلیل یافته و از بین میرود."