چکیده:
موضوع بدن مبحثی است که در ادبیات پیشامدرن در قالب هایی مختلف و خصوصا در مباحث دینی و الهیات مسیحی بدان پرداخته شده است. در این ادبیات غالبا بدن به عنوان عنصری منفی با قابلیت گناه و کجروی و مانع تعالی روح دانسته می شود. پس از آن نیز این نگرش در اندیشه غربی در قالب تقابل های دوتایی ذهن/ بدن دنبال شد و این تقابل نیز به نوبه خود تقابل های مرد/ زن، بدن مردانه، بدن زنانه، لذت متعالی، لذت پست را در پی داشت و طرفداران و مخالفانی یافت. این مقاله می کوشد تا پیدایش شاخه ای از جامعه شناسی تحت عنوان جامعه شناسی بدن را تعقیب کرده و به طرح مناقشات نظری حول محورهای هستی شناسی بدن، تقابل ذهن/ بدن، مقوله نظارت بر بدن و ادبیات فمینیستی و موضوع بدن زنانه بپردازد.
خلاصه ماشینی:
اگرچه که تقریبا در الهیات همه ادیان و از جمله ، اسـلام و مسـیحیت بـه طـور مفصل به بدن پرداخته شده است ، اما از آنجا که در ادبیات دینی بحث از بـدن مسـیرهای دیگـری را د نبـال می کند و به بدن به مثابه پله ترقی روح و عنصری عرضی نگریسته مـی شـود، ایـن مطالعـات نتوانسـته بـود تأثیری بر رشد ادبیات جامعه شناسی بدن داشته باشد.
٣. رشد فرهنگ مصرفی: این عامل با رشد جوامع صنعتی مدرن مربوط است و گلاسنر٢ (١٩٩٨) در توجیه رابطه بدن و مصرف به رشد شگفت انگیز کالاهـا و خـدمات تجـاری توسـط کسـانی کـه مـی خواهنـد بدن هایی خوش ترکیب داشته باشند، جوانی خود را حفظ کنند یا مراقب بـدن هـای خـود باشـند، اشـاره می کند.
این نگاه های جدیدتر به نقش محقق در تحقیق ، همچنین پدیدآورنده انبوهی از انعکاس های تأثیرگذار تحقیقی است که این موضوع مهم را مورد بازنگری قرار می دهند که آیا بیننده داخلی بودن موجب دسترسی محققان فمینیست به دانش درونی می شود، این دیدگاه نقش مهمی را در مفهوم سازی پاتریشـیا هیـل کـالینز (١٩٦٨) از مفـاهیم درونی/ بیرونی بازی کرد؛ پاتریشیا زاولا (١٩٩٦) دریافت که ریشه مکزیکی اش برای مطالعه زنان مکزیکـی کـه در کارخانـه کـار می کردند، کافی نیست ؛ تحلیل آیهاوا آنگ (١٩٩٥) بر کار با زنان مهاجر چینی و تحقیق نانسی ناپلس (١٩٩٦) بر روی زنان در آیوا، این ایده را که «محققان فمینیستی که دارای ویژگی های پس زمینه فرهنگی مشترکی با پاسخگویان خود هستند، به وسیله مزیـت این اشتراک دسترسی کاملی به دانش زنانه در آن فرهنگ دارند»، پروبلماتیک کرد.