خلاصه ماشینی:
"اما کودک جای خالی پدر را با تمام وجود احساس میکند.
او نیازمند دست نیرومند و سرشار از محبت پدر است تا به نوازشش بپردازد.
میتواند بگوید:«سلام» *** امام علاقهء زیادی به بچهها داشتند.
فرمودند: «چرا گریه میکند؟» به امام گفتند:«دختر کوچک یک شهید است که با مادرش به دیدن شما آمده است.
» امام دختر کوچک را بغل کردند و او را بوسیدند.
دختر کوچک خندید و امام هم با او خندیدند و گفتند:«دختر خوبم،حالا برو پیش مادرت و دیگر گریه نکن.
» دختر امام را بوسید و به یاد آورد آن کلمهای را که پدر گفته بود و یادش داده بود.
از خندهء دلنشین امام آرزوی آیندهای روشن و نیک برای دختر بچه و همهء بچهها خوانده میشد.
مادر پرسید:«شیطون بلا به امام چی گفتی؟» و دختر همان یک کلمه را که شناخته بود بر زبان راند: «سلام»."