چکیده:
آقای خجسته در این مقاله نظریه آقای سروش را در موضوع دموکراسی حداقلی
مطرح کرده، سپس نقد دو تن از منتقدانش را آورده است. آقای سروش این موضوع را در
جمع دانشجویی دانشگاه تهران مطرح کرد و از موضع روشنفکری دینی پیشنهاد داد تا
ابتدا از دموکراسی حداقلی در عالم سیاست دفاع شود و امکان پیادهسازی آن در جامعه
فراهم آید. اگر از دموکراسی حداکثری در عالم فرهنگ سخن گفته شود، طعنهایی که بر
لیبرال دموکراسی وارد میشود، بر آن نیز وارد شود و امکان پیاده سازی آن فراهم نمیآید.
خلاصه ماشینی:
"سخن مرتضی مردیها نیز چنین بود: «بر این داوری، اگر درست فهمیده باشم دو دلیل عرضه شد: [یکی] اینکه جامعه ما اسلامی است و تحمل لیبرال دموکراسی را ندارد...
او همچنین در برابر ادعای عبدالکریم سروش مبنی بر مخالفت حکومت با دموکراسی لیبرال نیز نوشت که حکومت به هیچ تغییری نه حداقلی و نه حداکثری رضایت نمیدهد و جنبش اصلاحطلبی هم هرچه کمتر خواست بیشتر تحقیر شد و پس از این نتیجه گرفت که «در این صورت اگر قرار است دموکراسی خواهی برای ایرانیان صرفا یک آرزوی دست نیافتنی باشد آیا بهتر نیست اجازه دهیم آنان آرزوی حداکثری خود را ابراز کنند؟» مردیها تردید داشت آن طور که سروش گفته بود دموکراسی فرهنگی، دموکراسی ماکسیمال و دموکراسی پولتیک دموکراسی مینیمال باشد؛ چرا که از نظر او اگر یک حکومت مطلقه در مقام انتخاب میان این دو قرار بگیرد آزادی فرهنگی را بر آزادی سیاسی ترجیح میدهد.
آن هم مشکلی که از خود لیبرال دموکراسی ناشی نشده است بلکه از تلقی مردم و جامعه ایران از آن ناشی شده است و باید به دلیل مصلحتهای عملی فعلا به صورت موقت آنرا کنار گذاشت و در پی زمینه سازی ورود آن به ایران بود که این جانمایه سخن آقای سروش است.
2. از آنجاکه به گفته آقای سروش، لیبرال دموکراسی، دموکراسی فرهنگی است، معنایش آن است که در زمینه تربیت نیز بر اساس دموکراسی عمل شود و لازمه آن این است که نه پدر و مادر حق القای باورهای خود را به کودکان دارند و نه حتی جامعه و آموزش و پرورش میتواند چنین کاری کند."