خلاصه ماشینی:
"با اینکه آنها در عمل به راستی چه خواهند کرد کاری ندارم،منظورم زیر سؤال رفتن مفاهیم بدیهی پیشین است که باعث میشود،امروزه برای هر عملی در زندگی،به تفکری بسیار بیشتر از قبل احتیاج باشد،آن هم برای ذهنهایی که محیطشان آنها را آمادهی اندیشیدن ژرف و عمیق نمیسازد و در آنها،پختگی لازم را (به تصویر صفحه مراجعه شود) برای تفکر دربارهی چنین مسائل اساسی و مهمی ایجاد نمیکند.
راهحل پریشانی کنونی ما چیست؟آیا باید در حالتی از انفعال مزمن،سالهای سال در انتظار بمانیم تا دورهی گذار بگذرد و ما هم به پایان عمر خود برسیم؟به اعتقاد من تنها راه رهایی نسبی از زیربار فشار بیحد تعارضهای کنونی،درک زیربنایی ویژگیهای دوران گذار و داشتن فهم درستی از روند حرکت یک جامعه برای انتقال از چنین دورههایی است.
حقیقت این است که باوجود هریک از اجزای یک«کل» برای رسیدن به نظامی کامل و بینقص و یا حتی کمنقص،اجتماع اساسا تشکیل یافته از افراد آن است و اشخاص،اگرچه به تنهایی نمیتوانند دستگاه ارزشی و هویتی جامعی برای خودبسازند و این امر (به تصویر صفحه مراجعه شود) در نهایت برعهدهی روند طبیعی جامعه است،اما به هیچ عنوان از پویشهای فردی اجزا مستقل نیست.
اگر«من»بهعنوان جزئی از یک نظام کلی در حال تغییر،نقش خود را به درستی ببینم و به دور از تلاشهای غیرمنطقی ایدهآلگرایانه، برای رسیدن به دستگاهی جامع و کامل که بتواند به تمامی سؤالاتم پاسخ گوید،تلاشهای جزئی و ارزشسازیهای خرد و اندک خود را بیارزش نشمارم و خود را در این فرایند کلی سهیم ببینم،میتوانم در روند حرکت بهتر و صحیحتر چنین جریانی،به راستی مفید واقع شوم."