خلاصه ماشینی:
"پیکری از جنس کلمات یادداشتی در سوگ محمود درویش علی محمد مؤدب (به تصویر صفحه مراجعه شود) «به یاد دارم که شش ساله بودم،در دهکدهای آرام و زیبا زندگی میکردیم،دهکده بروه که بر دامنه تپهای سبز قرار دارد و دشت عکا در برابر آن گسترده است.
اما محمود درویش،نمیتوانست هنگامی که نیمه شب با هراس به سوی زنده ماندن میگریزد،تیلههای رنگارنگ کودکیاش را هم همراه بردارد: (به تصویر صفحه مراجعه شود) «وقتی خردسال و زیبا بودم گل خانه من بود و چشمهها دریایم گل زخم شده است و چشمهها تشنگی» با این همه او شاعر شکست نبود و در حالوهوای انقلاب 1952 مصر زیست و از خردک شرری که ناصر با تقویت حس ناسیونالیسم عربی در نسل او ایجاد کرده بود چنان آتشی افروخت که تا آخرین روزهای حیاتش باشکوه تمام و با شوقی کودکانه نسبت به نبرد در سنگر مبارزه قلمی جنگید و روایتگر صادق و خلاق زندگی و مبارزه در آوارگی،تعلیق و هراس مداوم شد."