خلاصه ماشینی:
به عبارت دیگر، استدلال ایالات متحده،به فرض صحت،متعرض این مسئلهء اصلی نمیشود که آیا طبق بیانیهها-که میبایست به عنوان یک عهدنامهء بین المللی تفسیر شوند-یک شخص امریکائی که درعینحال ایرانی است،میتواند در یک مرجع بین المللی علیه دولت متبوع خود اقدام به طرح دعوی نماید یا خیر؟ ثانیا،استناد ایالات متحده به رویهء قبلی ایران بلااعتبار است؛زیرا اقامهء دعوی از جانب تبعهء یک کشور علیه کشور متبوعش خلاف قاعدهء تثبیتشدهء حقوق بین الملل عرفی است و از همین رو،روی سکوت در قبال آن بدینترتیب،به نظر ایران نیز با توجه به وضوح متن و تأیید معنای آن توسط کلیهء قواعد و وسایل تکمیلی تفسیر،لزومی به مراجعه به حقوق بین الملل عرفی و بحث در قواعد آن نبوده و دیوان میبایست با اکتفا به همین مقدار،به عدم صلاحیت خودرأی دهد.
34 خلاصه آنکه اگر آرای قضائی بین المللی در خصوص دو مورد فوق الذکر بدرستی درک شوند و از تخلیط دو حالت کاملا متفاوت، اجتناب شود،در آن صورت ملاحظه خواهد شده که در موارد اقامهء دعوی از جانب یک تبعهء مضاعف علیه دولت متبوع خود در یک مرجع بین المللی، همانطور که کنوانسیون لاهه نیز بدرستی اعلام داشته جز یکراه حل -اصل عدم مسئولیت-راه حل دیگری پیشنهاد و یا از آن تبعیت نشده است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)بر مبنای این استدلال نادرست که طبق مواد مذکور،در تفسیر، قصد طرفین مناط اعتبار نیست بلکه میبایست به معنای متعارف کلمات در متن اکتفا نمود،نه تنها دلایل غیرقابلانکار ایران را در تأیید اینکه بهنگام الحاق به بیانیهها قصد مشترکی در مورد حل و فصل دعاوی موجود بین اتباع یک کشور و دولت متبوع آنها وجود نداشته است،نادیده انگاشته،بلکه حتی لزومی به بررسی و تعیین تکلیف دلایل طرفین در مورد معنای متعارف کلمات نیز ندیده است.