چکیده:
مفهوم«جهانهای ممکن»،که ظاهرا نخستین بار لایب نیتس آن را به کار برد،در دوران اخیر به واسطهء نقشی که در دلالتشناسی منطق موجهات داشته است،بدان توجه شده است.مهمترین نظریاتی که در باب جهانهای ممکن وجود دارد،به دو دستهء کلی فعلیتگرایی و امکانگرایی تقسیم میشوند که از هر یک راویتهای مختلفی ارائه شده است .در این جستار،روایتهای دیوید لویس و کریپکی از امکانگرایی و روایتهای رابرت استالنکر،رو در یک چیزم،رابرت آدامز والوین پلنتینگا از فعلیتگرایی نقد و بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"او نظریهء لوئیس را نظریهء اشارهای فعلیت( indexical theory of actuality )مینامد و میگوید:پیش از بررسی درستی یا نادرستی هر نظریه دربارهء جهانهای ممکن،نخست باید مشخص کنیم که مرادمان از جهانهای ممکن چیست؟به نظر وی هر گونه تمایز نهادن میان جهان بالفعل و سایر جهانهای ممکن منوط به آن دست که نخست بگوییم:جهان ممکن چیست؟پس از آن میتوان مشخص کرد که چرا یکی از این جهانها را جهان بالعفل مینامیم.
اگر چنین سخنی دربارهء جهانهای ممکن صادق باشد،در این صورت،این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان از وجود و اوضاع و احوال جهانهایی که هیچ ارتباطی با آنها نداریم،معرفت حاصل کرد؟این مسئله مبتنی بر نظریهء علی معرفت ( causal theory of knowledge )است.
هر چند پلنتینگا مانند لوئیس معتقد است که جهانهای ممکن دیگری به جز جهان واقع وجود دارند،نظریهء وی در این نکته با نظریهء لوئیس متفاوت است که وی تنها جهان بالفعل را جهان انضمامی میداند.
بر اساس نظریهء او،اگر W یک جهان ممکن غیر بالفعل باشد،آن گاه« X در W وجود دارد»،به معنای آن است که اگر W فعلیت یابد، X در آن موجود خواهد بود( Plantinga,1989,46 )به نظر میرسد چنین تعبیری از وجود داشتن،با فهم شهودی ما از این مفهوم ناسازگار است.
اگر جهانهای ممکن وضعیتهای خلاف واقعی باشند که صرفا توسط ما فرض میشوند، دیگر چگونه میتوان از نسبت دسترس پذیری میان جهانها و انعکاسی،متقارن و متعدی بودن این نسبت سخن گفت:نکتهء دیگری که دربارهء نظریهء کریپکی و به طور کلی، نظریات فعلیتگرایانه وجود دارد،مسئلهء عینیت( objecticity )در گزارههای موجه است."