چکیده:
تحلیل انتقادی گفتمان، شاخهای از مطالعات زبانشناختی است که به مفاهیمی همچون قدرت، سلطه و ایدئولوژی میپردازد. در این مقاله با استفاده از رهیافتهای این رشته، روابط میان عاملان قدرت و نیز دگردیسی شکل اعمال قدرت در رمان شازده احتجاب بررسی میشود. به این منظور، تمهیدات هنری و داستانی متن به دقت بررسی شده، اثر هنری به عنوان محصولی گفتمانی در بافت تاریخیاش تحلیل شده است. توجه به وقایع و شخصیتهای دورهی تاریخیای که رمان روایتگر آن است، همچنین در نظر گرفتن بافت اجتماعیـ سیاسی خلق اثر، نشان میدهد که تقابل نیروی اندیشهورزی روشنفکرانه با قدرت تمامیتطلب حاکم، مؤلف را به سمت گزینش معنادار وقایع تاریخی برده است. گلشیری، تحت تأثیر گفتمان روشنفکری زمان خود، در این رمان با نشان دادن قدرت و خشونت منجر به انقراض در خاندان قاجار، میان داستان خود و شرایط اجتماعیـ سیاسی حکومت پهلوی دست به نوعی معادلسازی زده است.
Critical Discourse Analysis (CDA) is a branch of linguistic studies which deals with such concepts as power، domination and ideology. The present article surveys the relations between the power agents in "Shazdeh Ehtejab"، and the changes in the shapes of applying power from a CDA approach. To do this، we closely studied the artistic and fictional arrangements of the text، analyzed it as a discourse product of its historical context. Considering the events and the figures of the time when this novel was written، and its social- political context reveals that the contrast between the intellectuals and the totalitarian government has drawn the author toward the meaningful selection of historical events. Under the influence of the intellectual discourse of his time، Golshiri represents the power and violence، leading to the degradation of Qajar royal family. In this way he has set a balanced analogue between his work and the social- political conditions during Pahlavi's regime.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش، متن رمان شازده احتجاب با توجه ویژه به آراء و روشهای نورمن فرکلاف در تحلیل انتقادی گفتمان بررسی شده است.
ب: تحلیل متنی شازده احتجاب، روایتگر دوران مهمی از تاریخ معاصر ماست؛ بخش مهمی، که از دورهی ناصری تا پهلوی دوم را دربرمیگیرد و هرچند از دریچهی مسائل مربوط به چند نسل از یک خاندان قجری روایت میشود و عمدتا در عمارت مسکونی همان خانواده (عمارت چهارفصل) میگذرد؛ میتواند توسعا وضعیت جامعهی ایران در این دوره و همچنین قدرت حاکم بر این جامعه را نشان دهد.
اما در جملهی بعد، وارونگی درخشانی خلق شده که نشان میدهد کانون توجه جملهی پیش هم، همین صندلی بوده است: شازده سنگینی صندلیای را که روی آن نشسته حس میکند!
در واقع در اینجا پدربزرگ نه به عنوان یک شخص خاص، بلکه تصویر کودکی شازده از یک حاکم مستبد است که لوازم حکومت و اعمال قدرت را نیز به همراه دارد.
قابل توجه است که سبیل خاکستری پدر در اینجا حالت رو به زوال موضع او را که با رخوت تریاک هم همراه شده است، میرساند و این تصویر به خصوص در مقایسه با تصویر پدربزرگ مشخص میشود که پیری یا ضعف و ناتوانی او هیچگاه به چشم شازده نمیآید، بلکه فقط با یکی دو اشاره از حرفهای خود او روشن میشود.
با این حال در انتهای رمان (و در پایان زندگی) شازده احتجاب، مشابهت عمیق میان خود و پدربزرگ را در مقام فاعل قدرت درک میکند.