چکیده:
<P>بعد از چاپ اولین بخش با عنوان کارگاه نقد در شمارهی 15 رودکی،اکنون در این شماره به گونهیی فشرده به نظریهی ساختارگرایی میپردازیم و مهمترین شیوهها و ویژگیهای آن را به اختصار طرح میکنیم آنگاه،از این دیدگاه به تحلیل متن رمان«ملکوت» اثر بهرام صادقی میپردازیم.البته باید یادآور شوم که گوشههایی دیگر از ساختارگرایی احتمالا ناگفته خواهد ماند.تلاش بر آن داریم که در شمارههای آینده نیز،بدان جنبهها بپردازیم،تا راهنمای خوانندگان رمان در درک آثار داستانی باشد. دیگر بار از خوانندگان درخواست داریم نظریات خود را پیرامون این نقدها برای ما بفرستند و از ارسال ادراکات تازه یا تحلیل خود از متن دریغ نکنند تا جای بحث و تبادل نظر نقادانه باز شود.</P>
خلاصه ماشینی:
"بر این اساس وی معتقد است که ساختار داستان مشتمل بر تعداد معینی از واحدهای کوچک روایی است که دیگر کوچکتر از آن امکان ندارد و بدانها«سازه» (function) نام میدهد؛اینها در جملهی معادل همان تکواژهها هستند که عبارتند از کوچکترین واحد معنایی غیرقابل تجزیه.
ل. که همان رفتن است، جستوجوی آشکار نیست بلکه گریز است؛او میخواهد از خودش بگریزد،بنابراین قصر(-زندگی)را رها میکند اما در مطب دکتر حاتم خود را مییابد و دوباره به زندگی و ازدواج و بچهدار شدن تصمیم میگیرد و بازمیگردد.
بههرحال اکنون میتوانیم منطق دوگانه یا تقابلهای دوسویهی داستان ملکوت را به گونهی زیر تنظیم و استخراج کنیم: مرگ/زندگی دکتر حاتم/چهار دوست(مودت،تاجر،منشی،ناشناس) جن/مودت شب/سپیده شهر/باغ برای تحلیل تکمیلی این تقابلها به چهار دوست بازمیگردیم؛ نمودار زیر تقابل آنها را نیز روشن میسازد: (به تصویر صفحه مراجعه شود) این چهار نفر از آغاز تا پایان به هر صورت باهم بودهاند.
بنابراین تقابل اینان به ترتیب زیر است: مودت/ناشناس تاجر/منشی جوان و این را میتوان ادامه داد: خودخواهی/دیگرخواهی هوس/عشق بیرون/درون گویا این چهار نفر به عنوان جنبههایی از وجود انسان نمادپردازی شدهاند و به گونهی استعاری دلالت بر وجود یک انسان واحد دارند با چهار جنبهی وجودیاش.
بنابراین: مودت+تاجر چاق+منشی جوان+ناشناس-انسان بدین ترتیب با توجه به تقابلهای بالا،تقابل دوگانهی اساسیتری به دست میآید: دکتر حاتم/انسان اینجا طرح پیچیدهتر میشود.
هویت او با«مال»تعیین شده است؛ او مال دارد و توانگر است،همه چیز دارد و ثروتمند است اما درونش تهی است؛از همه چیز خالی شده و دست شسته است و با قطعهقطعه کردن خود میخواهد به سوی مرگ برود و از دکتر حاتم انتقام بگیرد؛اما تصمیمش عوض میشود و میخواهد با همان آخرین قطعههای باقی ماندهی بدنش زندگی کند."