چکیده:
فیلسوفان اسلامی در دو مقام دربارهء وحی و نبوت به بحث پرداختهاند:یکی در نفسشناسی و دیگری در مباحث خداشناسی(کلام الهی).ایشان وحی را تعلیم الهی به پیامبران میدانند که به واسط عقل فعال انجام میپذیرد.مبنای تبیین فلسفی وحی این است که جهان بر اساس اسباب و مسببات تدبیر میشود و عقل فعال هم به اذن خداوند در تدبیر جهان نقش تعیین کننده دارد.علوم و معارفی که به بشر اعطا میشود،به واسطهء او تحقق مییابد.از سوی دیگر،نفس انسان از ماده مجرد است و شایستگی دارد با عالم عقول ارتباط برقرار کند،ولی دلبستگیهای مادی و ناسوتی مانع از برقراری این ارتباط است.پیامبران کسانیاند که نفس خود را از تعلقات مادی و ناسوتی پیراستهاند و در عالیترین سطح میتوانند با عالم عقول ارتباط یابند و حقایق ماوراءالطبیعی را دریافت کنند.این حقایق در دستگاه ادراکی آنان،به صورت فرشته وحی و کلام فصیح و بلیغ تمثل مییابد.
منتقدانی این دیدگاه را تحلیل و نقد کردهاند.در ارزیابی نهایی میتوان گفت تبیین فلسفی وحی در میان فرضیههایی که برای تحلیل عقلی وحی ارائه شده،بهترین فرضیه است.اگرچه نمیتوان آن را به صورت نظریهء قطعی و همهجانبه به شمار آورد
Islamic philosophers have discussed revelation and prophecy in two positions: first in the egology discussions and second in the discussion of knowledge of God (Divine theology). They believe revelation is God’s teaching to the Prophets which is fulfilled through the active intellect. The philosophical explanation of revelation is based on the fact that this world is managed on the basis of causes and effects and the active intellect has a determinative effect، with God’s permission، on the world’s management. Human’s science and knowledge is fulfilled through the active intellect. On the other hand، human’s soul is abstract and deserves having relation with the world of intellects but the materialistic and worldly attachments is an obstacle for establishing this relation. The Prophets have purified their soul so they don’t have any materialistic or worldly attachment and are able to have the highest level of relationship with the world of intellect and receive metaphysics realities. In their system of knowledge، these realities are allegorized in the form of the angel of revelation and eloquent speech.
Some have criticized this theory. Although the philosophical explanation of revelation is not an absolute and full-scale theory، we may say، as a final evaluation، it is the best rational theory presented for analysis of revelation.
خلاصه ماشینی:
"دیدگان ظاهری خود مشاهده میکند،مک وحی است که روح قدسی پیامبر با او اتصال
شد؛زیرا پیامبر نخست با روح عقلی و قدسی خود با فرشتهء وحی اتصال برقرار میکند و
آنگاه که از این مقام شامخ الهی به عالم ملکوت تنزل مییابد،آن حقایق عقلی در نفس بشری او تمثل مییابد و سرانجام بر دستگاه بینایی و شنوایی ظاهری او متمثل میگردد.
الف)وحی ارتباط وجودی و معرفتی ویژهای است که میان روح قدسی پیامبر و عالم
وحی نیست تا گفته شود چنین معرفتی خارج از توان عقل است،بلکه مقصود این است که
افلاک نهگانه در هیئت بطلمیوسی و عقول دهگانه و عقل دهم،یعنی عقل فعال که معلم وحی به پیامبران الهی دانسته میشود،مبتنی شده است.
مییابد،این نیست که فرشتهء وحی یا کلام،زاییدهء قوای ادراکی پیامبر است و هیچ واقعیتی
ندارد،بلکه معنای آن این است که محتوای وحی و نازلکنندهء آن بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که
است و احتمالی بیش نیست)تفسیر فلسفی وحی بر همهء آیات و روایاتی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وحی شده است،منطبق نیست؛زیرا نمیتوان برای همهء گزارهها و آموزههایی که بر پیامبر
و صفات و ذات الهی باز میگردند سخنی نیست،ولی آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وحی شده
بنابر این آیه،وحی الهی به حضرت موسی علیه السلام توسط فرشتهء وحی نبوده است،بلکه به
(*)-در آیههای 7-21 سورهء نمل نیز از وحی بدون واسطهء خداوند به موسی علیه السلام سخن به میان آمده است."