چکیده:
در این مقاله سعی شده است چگونگی شکل گیری نظریات اقتصاد کلان و سیر تحول و تطور مکاتب کلان اقتصادی، جایگاه تاریخی، فروض و محیط نظریه پردازی نظریات کلان مرور و تبیین شود، لذا ابتدا شرایط تاریخی، اجتماعی و اقتصادی پیدایش اقتصاد کلان و علت تاخیر آن از اقتصاد خرد بررسی می شود. سپس، «انقلاب کینزی» و تدوین چارچوبهای توابع کلان به بحث گذارده خواهد شد. پس از آن، الگوی ساده کینزی را با فروض و شرایط آن معرفی کرده و خاطرنشان می کنیم که این الگو مختص دهه 1930 در شرایط وجود ظرفیتهای بیکار فراوان است. پس از آن، الگوی «هیکس- هانسون» و شرایط و فروض مربوط به آن را بررسی می کنیم. سپس، به دوره رواج تحلیلهای عدم تعادل کلان اشاره می شود و پس از آن، به دیدگاه های «فریدمن» درشرایط اواخر دهه 1960 و دهه 1970 و شرایط و فروض نظریه پردازی وی پرداخته خواهد شد. سپس «نظریه انتظارات عقلایی» و شرایط و فروض مربوط به آن مورد بحث قرار گرفته و به دنبال آن، فروض محوری نظریه های کلاسیکهای جدید، چرخه های تجاری حقیقی و کینزیهای جدید مطرح خواهد شد. در پایان نیز نظریه های گروه اقتصاددانان بعد کینزی مرور می شود. از رهگذر این بررسی، ایده ها، مکاتب و الگوهای متفاوت با فروض و شرایط متفاوت مورد بحث قرار گرفته و مجموعه ای از روابط علی و معلولی مربوط به شرایط متفاوت در چارچوب نظریات کلان مرور می شود. هدف از تدوین این مقاله، مطالعه آن برای دانشجویان در درک بهتر موضوعات کلان و اساسا جایگاه و ماهیت اقتصاد کلان است.
In this paper، attention is made to study the foundations، patterns، assumptions، logics and hypothesis of macro-economic studies. Also، we try to search the causes of delay in the emergence of macro-economics in relation to micro-economics. Then we shall discuss the Keynesian revolution and analyze the frameworks of macro functional equations.
The main emphasis would be on the conditions and assumptions of Keynesian، post-Keynesian، Hicks-Hansen and Friedman theories. We shall also discuss the rational expectations theories and the cause and effect relationship of different conditions in the framework of macro-economic theories. The purpose of this paper is to highlight the importance of subjects، positions and notions of macroeconomics for the researchers and students.
خلاصه ماشینی:
"از جمعبندی نظریات کینزی در چارچوبالگوی سادۀ کینزی،دستگاه IS-LM و الگوهای عدم تعادل آشکار میشود که کینزیها توابع مصرف وسرمایهگذاری را بسیار ناپایدار ارزیابی میکنند و معتقدند وضعیت ناپایدار این توابع به دلیل بیکاری وعدم اطمینان نسبت به درآمد و نبود چشماندازهای امیدبخش بازاری و تقاضا،وضعیت کل اقتصاد راناپایدار کرده است و این ناپایداری ذاتی اقتصاد است که سیاستهای پایدارسازی و تثبیت را ضروریمیسازد.
تنها سنخیتی که میتوان میان این دو ادعا کرد این است کهمنحنی فیلیپس به عنوان ابزاری در جهت وارد کردن پویاییهای قیمت به الگوی کلان از طرف مکتب&%02315AEPG023G% کینزی دستگاه IS-LM پذیرفته شد و تأثیرگذاری سیاستهای تقاضا بر بیکاری و تولید که ماهیتامبحث کینزی است در چارچوب منحنی فیلیپس ساده نیز قابل تحلیل است.
انتقاد لوکاس نسبت به استفاده از الگوهای کلان اقتصادسنجی و اینکه تغییرات در رژیمها ووضعیتهای اقتصادی،پارامترهای الگوی کلان را تغییر میدهند یا مسئلۀ ناسازگاری زمانی4که از ماهیتاعلان سیاستها نشأت میگیرد(کید لند و پرسکات 1977)،گویای این است که سیاستها بعضا قبل ازاجرا و به طور Ex-ante بهینه هستند،اما بعد از اجرا به دلیل عهدشکنی سیاستگزاران دیگر بهینهنیستند و عوامل اقتصادی به دلیل پیشبینی چنین خدعهای سیاستها را از تأثیر بازمیدارند همه ازنتایج نظریه انتظارات عقلایی است،و اساسا مکاتب جدید هم با همین ایده(انتظارات عقلایی)تشخصمییابد.
هدف عمدۀ بعد کینزیها این است که در خارج ازچارچوب نئوکلاسیک و دستگاه IS-LM ،امکان بیکاری غیرارادی و ضرورت و مؤثر بودن سیاستهایتثبیت را توجیه کنند،اینها با لحاظ ایدۀ کمبود تقاضای مؤثر کینز و با تأکید بر پایههای خرد اقتصادیمباحث کلان و توجه به اثرات توزیعی رشد و توسعه سعی داشتهاند با تأکید بر نقش زمان،اطلاعاتنامتقارن،نااطمینانی و ریسک و نقش چارچوبهای نهادی و روابط اجتماعی برای تحلیلهای کلانپایههای خرد غیر نئوکلاسیکی ارائه کنند."