چکیده:
منطق فازی را اولین بار در سال 1965، پروفسور لطفی زاده در مقاله ای با عنوان « مجموعه های فازی» مطرح کرد که می توان آن را نخستین قدم در راه رسیدن به نگرش فازی در عرصه معارف بشری دانست. منطق فازی با نگاهی خاکستری به جهان واقعیت، در پی آن است که حقایق خارجی را بطور کامل و آنگونه که هست به تصویر بکشد. جنبه های معرفتی، فلسفی این نگرش که اساسا خاستگاهی فنی، مهندسی دارد بیشتر پس از موفقیت های چشمگیر در عرصه تولیدات صنعتی، مورد توجه قرار گرفت. برخی و شاید همه نظریه پردازان فازی معتقدند که مبانی معرفتی منطق فازی را می بایست در تفکرات سوفسطایی یونان جستجو نمود و فازی در واقع ادامه همان جریان است. آنان این تفکر را بر اصولی بنا می کنند که نگاه معرفت شناسانه آن را برنمی تابد. این نظریه پردازان محصولات فراوان و چشمگیر فازی را وام دار چنین اصولی می دانند. این نوشتار با تبیین این مبانی، با نگاهی معرفت شناختی به نقد و بررسی آن می پردازد و درباره این مساله بحث می کند که آیا اساسا منطق فازی _ همانگونه که این نظریه پردازان ادعا می کنند _ بر پایه چنین اصولی شکل می گیرد ؟
خلاصه ماشینی:
"(طباطبایی، 1414ق :191) آیا در این مثال به این خاطر که وجود عینی و مشخص دستمال با عدم آن جمع شده است ـ به این معنا که یک وجود عینی در عین اینکه هست، همان وجود نیست ـ مفهوم سفید و مفهوم غیر سفید بر آن صدق میکند؟ و یا صدق مفهوم غیر سفید از این رو است که این دستمال خارجی و خود این وجود عینی، فاقد وجود دیگری و نه همان وجود میباشد؟ با تأمل در این پرسشها به این نکته رهنمون میشویم که در تبیینهایی که از سوی نظریهپردازان فازی، بر اجتماع دو نقیض و ارتفاع آن ارائه شده است، در واقع چنین نیست که وجود یک شی با عدم همان شی جمع گردد و یا رفع شود، بلکه در این موارد بر یک وجود عینی، دو مفهوم که یکی عدم بدون قید و شرط دیگری است ـ مفهومی به جهت وجود آن و دیگری به جهت فقدان وجودی دیگر و نه همان وجود ـ صدق میکند و این امر مستلزم آن نیست که در جهان خارج و نفس الامر<FootNote No="187" Text=" برای آشنایی با معنای دقیق نفس الامر نک:مصباح یزدی،1378،ص253-255."