خلاصه ماشینی:
"او درپی راهیست که صدای تاریخ را بر صحنهی معاصرش بیازماید،و توفیق او نه فقط درتبدیل بانگ تکصدای نیاکانش به چند صدایی برآمده از عصر خویش،بلکه افزودن امکانات حاصل از همهی این آزمون،و انتقال همهی این صداها به تئاتر مدرن دوران تاریخی خود است.
او در گفتوگویی که با تاریخ هنرخود میگشاید، نه فقط امکاناتی از پیشینهی قالبش دریافت میکند،بلکه روح افسرده و منجمد نمایش «نو»را که در زمانهی او دیگر ساکن و بیحرکت شده،در بوتهی آزمون خود دوباره ذوب و جاری میکند،و با«ساخت»جدیدی که به آن میبخشد،آمیزهای تازه به دست میدهد که امکانی برای ادامهی حیات شکلهای کهن این قالب هنری در جهان جدید هم هست.
و اما رجوع میشیما و بیضایی-هر دو-بهریشههای تاریخی هنر خود،و بهرهگیری از کمترین امکانات مادی اجرایی،کمترین تعداد بازیگر،و کمترین تجمل،و بهجای آنها، استوار کردن بنیاد اثر بر زبان،تخیل،و نیروی خلاقهی موجود در ساختمان نوین آثار،در این مقطع از تاریخ تئاتر،همسانی دیگری نیز مییابد:هر دو برای جریان مسلط تئاتر همعصرشان که غرق تجمل و حجم و جمعیت شده،و از فرط تصور نوگرایی به بیریشگی میزند،و از غنای زبان و اندیشه و ابداع دیریست دورافتاده،و شاید مهمتر از همه، فراموش کرده که هر لحظهی هنر،برههای از تاریخ آن است،و از ریشههای تاریخی هنر خود بریده،و بیآنکه رو به آیندهی این تاریخ داشته باشد درتکرار و تکرار و تکرار درجا میزند،سخت غافلگیرکنندهاند."