چکیده:
اقتصاد رفاه رشتهای از اقتصاد است که چارچوبی را برای ارزیابی اقدامات،وضعیتها و سیاستهای اقتصادی فراهم میکند.هرچند برخی از اقتصاددانان سعی دارند اقتصاد رفاه را اثباتی و فاقد داوری ارزشی قلمداد کنند،در این مقاله،با تجزیه و تحلیل معیارها و روشهای اقتصاد رفاه متعارف،بنیانهای فلسفی و بعضا هنجاری آن نشان داده شده است. پیامدگرایی،مطلوبیتگرایی،رفاهگرایی،فردگرایی و تحویلگرایی از جمله بنیانهای فلسفی اقتصاد رفاه است.با بررسی روشهای ارزیابی اقتصاد رفاه متعارف مانند تجزیه و تحلیل هزینه و فایده مشخص شده است که داوری ارزشی،خواه و ناخواه،در فرایند تحقیق نفوذ میکند؛بنابراین مناسب است که محقق،در کنار اعلام روشها و محدودیتهای تحقیق خود،به جای انکار داوریهای ارزشی،آنها را شناسایی و اعلام نماید.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب،برای تصمیمگیری یا ارزیابی در مورد یک اقدام باید میزان لذت یا رنجی که محتمل است برای جامعه به بار آورد،برآورد شود؛از اینرو وی بر آن است که براساس عواملی،اندازهگیری سرجمع لذت یا کاهش سرجمع رنج را ممکن سازد و صریحا،منفعت جامعه را سرجمع منافع آحاد اعضای آن جامعه میداند(همان)و از اینروست که آن اصل خودگروانه تثبیت میشود که اگر هرکس در طلب نفع شخصی خود باشد،در نتیجه،منفعت جامعه نیز تأمین خواهد شد.
این دیدگاه که فردگرایی روششناختی1نیز خوانده میشود،بر آن است که برای تبیین پدیدههای اقتصادی جوامع باید،به واحدهای خرد جامعه یعنی افراد توجه شود؛برای مثال فرض کنید میخواهیم این گزاره را بررسی کنیم که افزایش تقاضای کل پول،در جامعه،با فرض ثبات سایر شرایط باعث میشود نرخ بهرهی کل افزایش یابد؛براساس فردگرایی روششناختی اولا،باید مفاهیم را به مفاهیمی که دال بر افراد و رفتارهای افراد باشد، تعریف کرد؛بنابراین،ما باید مفهوم تقاضای پول را برای فرد تعریف کنیم و مفهوم نرخ بهرهی کل نیز به مثابهی متغیری که برایند نحوهی خاصی از رفتارهای افراد است، تعریف شود.
اگر چنین تفسیری را بپذیریم،با این سؤال بسیار جدی مواجه میشویم که اگر علم اقتصاد صرفا توصیف میکند،سیاستگذاری و کنترل پدیدههای اقتصادی بر چه اساس و معیاری استوار میشود؟اگر قرار باشد دو وضعیت اقتصادی باهم مقایسه و یکی انتخاب شود،چگونه باید این انتخاب صورت گیرد؟در واقع،بر این اساس،تمام تلاشهای انجام شده بیثمر است و هیچ کمکی برای تصمیمگیری در حل مشکلات و معضلات اجتماعی نمیکند."