چکیده:
مولانا با بیان داستانهای حکمتآمیز که حاصل عمر پیشینیان
است و تطبیق آنها با اهداف عالی خود، این نیاز انسانها را به «عمر دوباره»مرتفع
میسازد و مسائل اخلاقی و اجتماعی و نکتههای ظریف و تعلیم عالی انسانی و بحق انسان
ساز را باز میگوید.
خلاصه ماشینی:
"ارزش این تجربهها تا بدان پایه است که اگر بخواهیم آنها را ندیده بینگاریم و یا از آنها بهره نبریم، بیشک نیاز به عمری دوباره خواهیم داشت:تا به یکی تجربه آموختنبادگری تجربه بردن به کارمولانا با بیان این گونه داستانهای حکمت آمیز، که حاصل عمر پیشینیان است، و با تطبیق آنها با اهداف بلند پایهای که خود در نظر دارد، این نیاز انسانها را به«عمر دوباره»مرتفع میسازد و مسائل اخلاقی و اجتماعی و نکتههای ظریف و تعالیم عالی انسانی و بحق انسان ساز و«سر دلبران»را«در حدیث دیگران» 4 باز میگوید و این موفقیت شگرف مولانا را در تأثیری که بر خوانندگان خود میگذارد، باید در همین روش نو آورده او جستجو کرد.
صوفی گفت چرا به من خبر ندادی تا خود تدبیری اندیشم؟گفت والله آمدم من بارهاتا ترا واقف کنم زین کارهاتو همی گفتی که خر رفت ای پسراز همه گویندگان با ذوقترباز میگشتم که او خود واقف استزین قضا راضیست مرد عارف استگفت:آن را جمله میگفتند خوشمر مرا هم ذوق آمد گفتمشخلق را تقلیدشان بر باد دادکه دو صد لعنت بر این تقلید بادمولانا در هر فرصتی که دست دهد و مناسبتی که پیش آید، تقلید را نکوهش میکند و قبح آن را باز مینماید و معتقد است که باید با چشم خود دید و با گوش خود شنید و به رای و عقل خود متکی بود:چشم داری تو به چشم خود نگرمنگر از چشم سفیه بیهنرگوش داری تو به گوش خود شنوگوش گولان را چرا باشی گروبی ز تقلیدی نظر را پیشه کنهم به رای و عقل خود اندیشه کن 12از دیدگاه مولوی ارزش انسانها به صفات انسانی آنهاست؛عزم و اراده و کمال و معنویت آنهاست که ارج نهاده میشود، نه ظواهر آنها و مثلا رنگ پوست و نژادشان."