خلاصه ماشینی:
"در زمان غزالی، دو نهاد قدرت، یعنی نهاد خلافت و سلطنت، داعیهدار قدرت شده بودند، غزالی در بیان اندیشه سیاسی خود، در عین مدنظر داشتن واقعیتهای موجود یعنی پیدایش قدرتهای محلی و سلاطین مستقل، سعی کرده است به تقویت نهاد خلافت بپردازد.
در چنین شرایطی غزالی برای توجیه وضعیت به وجود آمده، یعنی پیدایش سلطنت در مقابل خلافت، میان منصب خلافت و منصب حکومت یا کشورداری، قایل به تفاوت میشود و میگوید:«خلیفه کسی است، که به موجب عهد و میثاقی که با جماعت مسلمانان بسته است، منصب امامت یا پیشوایی آنان را احراز کرده است، به این جهت همه قدرتها و اختیارات از او ناشی میشود و اوست که مسوولیت نهایی حسن اداره معاش و تامین رستگاری معنوی آنان را برعهده دارد.
(19) درحقیقت، غزالی براساس اصل ضرورت قدرت، سلجوقیان را درکنار خلافت به رسمیت شناخته و برای رهایی از فتنه و فسادی که به بینظمی و هرج ومرج درجامعه اسلامی میانجامید و نظام سیاسی خلافت را توان رویارویی با آن نبود، سلطنت را به عنوان دارنده قدرت نظامی درکنار خلافت به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر مطرح کرده است.
غزالی درطرح اندیشه خود سعی دارد که درعین حفظ مقام و شأن خلافت، تقویت سلطنت سلجوقیان را نیز مورد لحاظ قراردهد تا خلافت عباسی با تکیه برقدرت نظامی پادشاهان سلجوقی بتواند با این دو تهدید عمده، مقابله کند و از این طریق دستگاه خلافت برای مبارزه با دشمنان خود، پشتیبانی محکم داشته باشد."