چکیده:
گفتمان اصلاحطلبی برپایه مجموعه ناسازههای نظری پیکربندی شد و فاقد انسجام نظری بود. زیرا بهطور توأمان،در آن هم از آموزههای سنتی اسلام و هم از آموزههای مدرن لیبرال استفاده شده بود.اجماع فوری اصلاحطلبان،ناشی از ضرورت تاریخی مخالفت با نامزد محافظهکاران بود که پیروزی خود را قطعی میپنداشت.آنان بر آن بودند که با تجمیع آرای پراکنده و ایجاد یک جبهه گسترده،صدای نوگرایان دینی و اصلاحطلبان را به جامعه برسانند و در عرصه سیاست حضور داشته باشند.اما راهبرد مشخصی برای این همگرایی یا ائتلاف سیاسی طراحی نکرده بود. اجماع نانوشته در پیرامون حمایت از خاتمی حاصل شد.هنگامی که پیروزی ناباورانه بهدست آمد، اختلافنظرها شروع شد.این اختلافات که از ناسازههای نظری گفتمان ناشی میشد،اختلافنظر در پیرامون مبانی فکری و عقیدتی گسترده،روشهای سیاسی گوناگون و رویههای اجرایی متفاوت اصلاحطلبان دور میزد.تفسیرهای موسع یا مضیق و مردمسالارانه یا سنتی از اصول قانون اساسی، شیوه تقسیم قدرت و بهرهگیری از منافع قدرت سیاسی ریاست جمهوری،مجلس و شورای شهر شکل گرفت.بنابراین،هر فرد و گروهی جنبش اصلاحطلبی را به سویی کشاند و اجماع اصلاحطلبان فورپاشید و بستر لازم برای تحول نظری و تغییر شیوههای مبارزه سیاسی آنان فراهم گشت.در این مقاله،فرایند فروپاشی اجماع اصلاحطلبان در چهارچوب یک رهیافت نظری بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"اما راهبرد مشخصی برای این همگرایی یا ائتلاف سیاسی طراحی نکرده بود.
اصلاحطلبان فورپاشید و بستر لازم برای تحول نظری و تغییر شیوههای مبارزه سیاسی آنان فراهم
در این میان،اصلاحطلبان طیفی گسترده از نیروهای سیاسی و اجتماعی در ایران به شمار
این بود که هم از منافع پیروزی و کسب قدرت سیاسی بهرهمند گردند و هم در کشورداری و
مناسب و امکان حضوری دیگر در عرصه سیاسی و اجتماعی برای آنان فراهم گردد(سلیمی،
که نیروهای رانده شده از کیهان فرهنگی را دربرمیگرفت و حلقه آیین در اطراف خاتمی شکل گرفته بود که نیروهای جوان جناح چپ و دانشجویان پیرو خط امام و اعضای دفتر
آنان بر این باور بودند که کرباسچی تاوان حمایت از خاتمی را پس میدهد و در زیر تیغ انتقام
این اختلاف ناشی از ناسازههای نظری در گفتمان اصلاحطلبی بود(ر.
زیرا در میان هر دو گروه،طیفی متنوع از نیروهای سیاسی و اجتماعی حضور داشتند که این
و اجتماعی در جبهه دوم خرداد این اجازه را نمیداد؛دوم،فقدان استراتژی مشخص و مدون که ناشی از آماده نبودن آنان بود؛سوم،فقدان پایگاه اجتماعی طبقاتی مشخص،بهگونهای که
بااینحال،برخورد سیاسی حاکمیت و قوه قضائیه با جریان اصلاحطلبی قابل پذیرش نبود و موجب تقویت اجتماعی و اقبال عمومی نسبت به اصلاحطلبان میشد و
اصلاحطلبان باید از گسترش کمی و کیفی مطبوعات برای ساماندهی نیروهای سیاسی و
این وضعیت،شالودهشکنی و رویش رفتارهای ناهنجار سیاسی و اجتماعی بود و منجر به خلق
اما آنان که اراده اصلاحطلبی نداشتند،جایی در درون جنبش برای خود باز کرده و نقش
نشد و سردی روابط این دو،یکی از عوامل اصلی فروپاشی اجماع اصلاحطلبان بود."