چکیده:
رشته روابط بین الملل اساسا تحت سلطه گرایشات پوزیتیویستی-رئالیستی(و در شکل جدیدتر آن، نئورئالیستی)قرار داشت و بر این مبنا مفاهیمی را به عنوان مبنای تحلیل روابط بین الملل و سیاست جهانی ارائه میکرد.اما از دهه 1980 به بعد و متاثر از تحولات ناشی از ظهور رهیافتهای پسا ساختارگرا و پسامدرنیست در عرصه علوم اجتماعی،علم روابط بین الملل نیز دستخوش تحولاتی نظری شد.تأکید متفکرانی که رویکرد پسامدرنیستی را در عرصه روابط بین الملل به کار بردند،بر این است که مفاهیم اساسی و پایههای تحلیل نظریههای روابط بین الملل اساسا بر ساختههایی نظری هستند که رهیافت سنتی رئالیستی آنها را به مثابه واقعیت به عرصه تحلیل روابط بین الملل تحمیل کرد.بر این اساس،همهء این متفکران برواکاوی شالودهشکنانهی این-به ظاهر-واقعیتها قرار گرفت:البته در این نوشتار تمرکز بحث صرفا روی واکاوی مفهوم دولت ملی دارای حاکمیت (sovererign national state) و چالشهای پیش روی آن در عصر-چه از لحاظ نظری و چه عینی-متحول شده،کنونی قرار دارد.جستارهای گردآوری شده در این نوشتار هیچ سودایی جز این در سر ندارند که شمایی کلی از کاربست رویکرد پسامدرن در روابط بین الملل ارائه دهند.
خلاصه ماشینی:
"واسکز (vasquez) در ارزیابی تاثیرات پسامدرنیسم بر نظریه روابط بین الملل نکاتی را مورد توجه قرار میدهد که به جنبهی«برساخته انگاری»موجود در اندیشه پسامدرنیستها مربوط است و برمبنای آن نیل به واقعیت و یا حقیقت فی نفسه بیمعناست و«واقعیت»چیزی است که ساخته میشود:1)نفی ترقی و تجدد به مثابهی پایان تاریخ و صحبت از گسستها و عدم وجود راه بهینه در انجام امور،2)برساختگی و گزینشی بودن همه چیز و نفی ضرورت و حقیقت،3)خلق اجتماعی واقعیت به مثابهی تحمیل انسانی،4)در معرض پیشگوییهای خود تحقق بخش بودن زبان و چهارچوبهای مفهومی و عدم امکان بیطرفی در تحقیق، 5)بر ساختگی هویت متاثر از قدرت و تحمیل آن به فرد(مشیرزاده،1384:268-267)؛به بیان وی: هنگامی که افکار و تصوراتی گسترش مییابند و مردم طبق آنها رفتار و عمل میکنند،آن بخش از جهان که در این افکار و تصورات به تصویر به تصویر کشیده میشود واقعا به وجود میآید.
به این معنا شالودهشکنیهای پسامدرنی و سبک زندگی مصرف محور و بیانگر باورانه (experssionistic) پسامدرنیستی که به نوعی خود را با امکانات ایجاد شده در اثر گرایشات جهانی شدن تغذیه میکند،عرصه را برای ظهور انسانی جدید فراهم کرده که دیگر صرفا دالهای هویتی خود را از اجتماع بسته دولت-ملت محور دریافت نمیکند،بلکه در عین حال که خود را با یک مبنای ملی و حتی قومی تعیین هویت (Identification) میکند،قابلیت و امکان این را دارد که همانند انسانهایی در نقاط دیگر جهان براساس نشانههای عام جهانی،خود را تعریف کند."