خلاصه ماشینی:
"تقاضا میکنم بعد میگویم به خود که من که باشم پیش تو میکنم تعیین تکلیف؟ آه، بیجا میکنم من تمام کوچهها را سمت تو طی کردهام بعد صد سال انتظار اما چه پیدا میکنم جز همین یک رد پای ساده و عاشق که هر جمعه میآیم سر جاده تماشا میکنم من خیال عاشقی دارم تصور میکنی این خیال واقعی را از سرم وا میکنم؟ شاید از پیچ همین جمعه بیایی و دلم بچة خوبی شود آنوقت لالا میکنم ê نغمه مستشار نظامی پدرت بیصدا صدایم زد، پدرم گفت: روسپید شدی عکست انگار لحظهای خندید، بعد ناگاه ناپدید شدی هشت سال سپید آمد و رفت، موی من رنگ موی مادر شد هشت سال سپید من بودم، تو ولی قاب عکس عید شدی آه یادش بهخیر یادت هست، اولین عید اولین دیدار مادرم تا رسید سرخ شدم، مادرت آمد و سپید شدی عید دوم چه عید خوبی بود، عطر نارنج، هفتسین، باران و تو آن شاهزادهای که مرا از بلندای شاخه چید شدی سالها، سالهای پیدرپی، آمد و رفت، آمدم، رفتی یک نفر گفت: باز منتظری؟ دیگری گفت: ناامید شدی؟!"