خلاصه ماشینی:
"با این همه پرنده این همه واژه این همه رکاب برای آنکه از چیدن شب و ستارهباز میآید استاد حسن علیزاده تا کوچههای سنگی آفتاب/کسیترا به حسی عاشقانه میخواند محمود معتقدی (به تصویر صفحه مراجعه شود)1 سبز میشود وطن شادیها و شکوفههای سرخاش که بر این ظلمات جز به سایهسارت کس به جهان پردهای برنمیخواند توفانهای کوچک تابستانی که هنوز به آهنگ سر انگشتان تو باز میآیند همهمه حضوری دلپذیر و به یاد زخمه چنگی در همسایگی باران و آینه دریای واژههای آبی سرخ چگونه از غیاب تو برمیخیزند و گامهای آسمان دوباره برپا میشود 2 چندان از چیدن شب و ستاره برمیگردیم همچون پرواز نتی روشن میان فاصلههای اندوهت ره بر خیالی نازک و پای پرچمی چنین بر شانههای باد آمیزه سپیدهای سوزان و بانگ پرندهای واژگون تا کوچههای سنگی آفتاب کسی ترا به حسی عاشقانه میخواند بر سازی شکسته و رنگینکمان نامی تلخ اینک از تو مایه دستی و از ما خاطره سخنی یه آزادی و لبخندی (به تصویر صفحه مراجعه شود) اکبر اکسیر گاو گاو،گاو است، چه در هلند باشد چه در اسپانیا."