خلاصه ماشینی:
"3 شعر از دکتر جعفر حمیدی عید را با عید عید را با عید کن آغاز این ظفرمند کهن آواز هرچه خواهش بر زبان داری هرچه رامش در بیان داری در کلام سرخوشان انداز عید را با عید کن آغاز تا نگاهی تازه درسی تازه با حکایتهای هرجا در سخن پیدا، قصه سر کن،مثل آتش باش تا پرواز عید را با عید کن آغاز با بهار چو نوبهار شود لالهزار میخندد لب مسافر دور از دیار میخندد نه گل به خنده نشیند به آستانهی باغ که چشم یار به شوق نگار میخندد چو سبزهزار شود هم کلام صبح بهار غزال دربهدر کوهسار میخندد هوای گلشن جان میکنم به شوق وصال در آن نفس که لب روزگار میخندد نه من مسافر تنهای این شبم،که سحر به شبنشینی هر بیقرار میخندد ز لذت سر زلف نسیم عطرافشان ستاره در دل شبهای تار،میخندد در این غروب زمستان که سخت دلگیر است به شوق باد سحر،چشم یار،میخندد دل رمیدهی من نیز،گرچه غمگین است چو نوبهار شود،با بهار،میخندد نوروزی دگر هر سال میگوییم نوروزی دگر باید."