خلاصه ماشینی:
"چیزی که در این میان ایجاد مشکل میکند این است که آنهایی که داعیهء نقد و بررسی علمی،تاریخی و دقیق را دارند و اصولا خود نیز هنرمندان آن نسل به حساب میآیند آیا هیچ گاه در آن سنین یک آرت فروم یا فریز ورق زدند یا تلاش کردند که به دستشان برسد؟هیچ گاه به شکلی جدی به دنبال جریانات روز در فضای هنر بین الملل و پایتختهای هنری پر رونق دههء 1980 بودند؟خب روشن است که عدهای مهاجرت کردند،عدهای به انزوا خزیدند و عدهای جذب کلاسهای شبه هنری شدند،دستهای هم به هر نحوی عشقشان کشید،ایسمهای زنگار گرفته را به جان.
انتزاع ابر و بادی جعفری را جدی بگیرم یا رفتار منریستی دبیری با پیکاسو یا موضوعات و آثار فضایی،انتزاعی فیگوراتیو،اجتماعی،سیاسی منوچهر صفرزاده را؟وفتی یک نگارگر دبیر دو سالانهء نقاشی میشود و دوستانش او را خانم نقاش صدا میکنند،من جوان چه اعتنایی در وجودم میماند؟ پس آن نقاش و هنرمند درست و حسابی که حد اقل دنیای شخصیتش آنقدر صادقانه است و تقریبا هم نسل یا حتی پیشکسوت هستند حق دارد به انزوا کشیده شوند،کسانی مثل فرشید ملکی و ذابحی حق دارند که عطای این فضا را به لقایش ببخشند."