چکیده:
عیاران نقش برجسته ای در تاریخ ایران داشتند. منشا صفاریان و افشاریان از عیاران است؛ زیرا دو سردار بسیار برجسته ایرانی – یعقوب لیث و نادرشاه – هر دو در جوانی عیار بوده اند. عالم آرای نادری نوشته محمد کاظم بیگ مروی، در واقع، نوعی داستان پردازی تاریخ نادر است، چنان که عالم آرای شاه اسماعیل نیز در عداد داستان های عامیانه می آید. نادر خود داستان رموز حمزه را، که یک داستان مفصل عیاری پر حادثه و پر ازشیرین کاری های عیاری است، دوست می داشته است. می شود گفت عالم آرای نادری چند چهره عیار را، در مقام شاطر چالاک و چیره دست، سردسته معترضین که حاکم ستمکار و ضمنا بی لیاقت را بر کنار می کند و حاکم یک شهر می شود، وزیری کاردان و با تدبیر و در عین حال صاحب شمشیر، و یک مدعی رنگ باز و افسون ساز نشان می دهد که تفصیل اینها در این گفتار نمی گنجد.
در داستان زادخان (یا آزادخان عیار)، که بر الگوی «نسیم عیار» ساخته شده، «زادخان» شاطری است که، برای لشکر، خبرکشی و جاسوسی می کند. در آغاز مامور است، بعدا برای خودکار می کند و، در آخر کار، که تردستی و بی باکی خود را به اثبات می رساند، به فرمان نادر مامور هند می شود. نادر با زادخان حسن نظر دارد؛ زیرا، تا حدی، در او نقشی از جوانی خود را می بیند و آنجا که زادخان از سرداران نادری باج می گیرد و گوش بری می کند نادر پوزخند می زند. می شود گفت همان نسبتی که میان حسین کرد و شاه عباس هست میان زادخان و نادر هم هست، با همان تفاوت هایی که شاه عباس و نادر داستانی و نیز تاریخی با یکدیگر دارند ...
خلاصه ماشینی:
"چون وارد کناره رود مذکور گردید و مقتولان آن حدود را مشاهده نمود، از ترس و بیم گرجیان، راه فرار پیش گرفته به سمت تفلیس روانه شد و من نیز مبلغی قروض در اردو داشتم، هرچند به امیر اصلان خان مبالغه و الحاح نمودم که وجهی شفقت فرماید که دین خود را ادا سازم، آن بیمروت دیناری به من نداد و فرمود که مرا به آب افکندند و، بعد از دو شبانهروز، از میان دریا و طوفان نجات یافته به دست گرجیان افتادم.
و، از آن جانب، چاکران اماموردیخان با بارخانه خود آمده در آن منزل توقف نمودند و ملایان مذکور [ = عیاران زادخان] ، در حین ورود آن جماعت، کمال برخورد [ = برخورد بسیار نیکو] نموده خدمتگزاری بهعمل آورده قدری مهر و تسبیح و خاک کربلای معلی تبرکا به ایشان دادند و یک شب آنجا لنگ [ = توقف] کرده یوم دیگر به اتفاق آنها عازم شدند و، چند منزلی که با هم به سر [ بردند] ، کسان اماموردیخان از حسن سلوک آن جماعت رضامندی داشته در منزلی که نزول میکردند جمیع اموال و اشیای خود را به ایشان گذاشته خود به سودا و معامله و تماشای قلعه و بلوکات میرفتند.
و همگی ایشان را شناخته نقیرا قطمیرا مشخص نموده وارد حضور سرهنگ گردیده عرض نمود که حسنآقا، آدم امیر اصلان خان، و داشتمورآقا، آدم اماموردیخان، و بیگلرآقا، آدم محمدعلیخان، و نوروزعلیآقا، آدم قاسمخان، و جمعی دیگر از سرکردگان هر یک آدم خود را با وجوه خطیر و قاطران بارکش همراه نمودهاند که، در این حدود، اقمشه خریداری کرده مراجعت نمایند."