چکیده:
مقالهای توصیفی است برای بازبینی و بازخوانی اندیشه آنار شیستی و توضیحگذار
اندیشگی آن از حوزه سوسیالیسم به عرصه لیبرالیسم و پیدایی نحلههایی جدید از اندیشه
آنار شیسم سرمایهداری.مقاله پس از توضیح پیشینه آنار شیسم، نظریه آنار شیسم را به تفصیل مورد سنجش
قرار داده و هدف آن را شرح میدهد.در مرحله بعد به فرآیند اندیشه آنار شیستی توجه
میکند و طی آن، زمینههای اندیشههای سیاسی لیبرالیسم نو را باز میشکافد و
سرانجام آنار شیستهای کلاسیک و جدید را دستهبندی میکند.
خلاصه ماشینی:
"(عالم، پراکنده) در گذر چنین وضع و حال اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، در واکنش به قدرت رو به رشد حکومت و نفوذ فزاینده کاپیتالیسم، آنارشیسم در میان شمار کوچک اما بسیار پرشور و برانگیخته مردم پدیدار شد و تا پایان سده نوزدهم به عنوان یک ایدئولوژی و جنبش سیاسی خود را نشان داد.
213) اما آیا اقتدار و قدرت حکومت تنها شکل اجبار بوده است که آنارشیستها با آن مخالف بودهاند؟آیا اجبار شکلهای دیگر اجتماعی و اقتصادی ندارد؟در این مورد هم به نظر میرسد آنارشیستها، گذشته از اختلاف نظرهای داخلی، به طور کلی همفکر بودهاند.
آنارشیستها میگویند، ترفندهای گوناگون حکومتها در گذر سدهها، مردم را متقاعد کرده است که حکومت به واقع ضروری است، بدون آن انسانها یکدیگر را چپاول میکنند و میکشند، ودر این اقناعگری، فرهنگ و اخلاق و آموزش و پرورش، به هر صورت، با بودجه و پشتیبانی حکومت، در مطیع کردن ذهنها و فکرها و در فریب طبقات محروم که یوغ خود را به آرامی میپذیرند، نقش اصلی را برعهده دارند.
اما نظر او در عمل چه معنا میدهد؟به گفته خود او، اگر آنارشیستی گاهی بتواند ضرورت پیروی از قانون را در شرایط خاصی بپذیرد، اصلا بدان معنا نیست که او موظف است مشروعیت قدرت، حکومت و اقتدار آن را بپذیرد، چرا که تضاد بین قدرت، حکومت و خودگردانی مردم هیچ راه حل ممکنی ندارد.
از اینرو این فکر گسترش یافت که همه آنارشیستها، ناراضیان سیاسی بمباندازی هستند که در راه خیر جامعه باید سرکوب شوند، اما در واقع، همان طور که گفته شد، آنارشیسم بسته به اینکه از چه نظریه جانبداری کند، ممکن است خشونت طلب باشد یا نباشد."