خلاصه ماشینی:
"پس از گذشت 053 سال از نقل و انتقالات جامعه سنتی تحت فشار صنعتی شدن، سرمایهداری،انقلابات اجتماعی جهان گستر و بسط دانش جدید،انصافا چه چیزی از آن باور سنتی به تعالی الوهیت و تدبیر الوهی باقی میماند جز یک اشتیاق عمیق «هستیشناسانه»برای مفهوم متعال؟ اکنون دیگر افراد باید بدون پشتوانه محکمی از نیت و جهت متعالی با مفهوم حیاتشان مواجه شوند،درحالیکه تلاشهای روزمره برای«هم آوردن معاش»به یک«تکرار»محکوم میشود،همان که نزد کی یرکه گارد به قانون عادت و همرنگی با جماعت تعریف شده است.
در هر حال،انسان ستمدیده به جز در حرکتهای طغیانگرانه کجا میتوانست یاری بطلبد؟اگر خود این جنبشها به ناچار بدل به ابزار جدید و خوفناکتر ستم میشدند،چه چیزی جلوی نومیدی و یاس ناشی از وقوع آنها را میگرفت؟اگر طغیان،استنکاف نوع بشر را در سر سپردن به استثمار و انسانیتزدایی تضمین میکرد،چه چیزی راهنمای این حرکتهای اصیل در حفظ کرامت انسانی از شر نتایج ننگآور شد؟آیا سرچشمهای درونی برای قساوت اولین انسان طاغی وجود داشت یا که آیا آن علاجپذیر بود؟کامو با تمرکز بر یک نوستالژی مسیحی،هسته طغیانهای غربی را یافت.
اگر هدف وسیله را توجیه کند پس هدفها را چهچیز توجیه میکند؟پاسخ او وسایل است؛چراکه این وسایل آشکارا به هدفهایی نزدیکترند که این هدفها در خدمت وضعیتی تغییر یافته از حیاتیاند که میبایست همیشه به طور محسوس پس از گذشت 053 سال از نقل و انتقالات جامعه سنتی تحت فشار صنعتی شدن،چه چیزی از آن باور سنتی به تعالی الوهیت و تدبیر الوهی باقی میماند جز یک اشتیاق عمیق«هستیشناسانه»برا مفهوم متعال؟ در هدیه ناگشوده به شکل زمانمندی زیسته شود؛حتی در مواجهه با بیعدالتی و استثمار و در رویای آیندهای دگرگون که کنش بخواهد سربرآورد."