خلاصه ماشینی:
"اینکه طعنههای سیاسی فیلم در دل دیالوگهای شعارگونهاش جاری نمیشود،اینکه دو واحد داستانی ظاهرا نامرتبطش با«عامل»پیوندی چون شخصیت عبد(حمید رضا افشار)به عنوان مرد درگیر رابطه قبلی با عروس(شبنم درویش)در یک داستان و راننده زن و مرد داستان دیگر به درستی به هم وصل میشوند،اینکه تم مشترک خیانتشدگی،دو داستان را به هم میپیوندد و دلیل بازگویی موازی و متقاطعشان را در پی میآورد همه، محاکمه در خیابان و تماشای آن راحت و روانتر از سربازهای جمعه،حکم و رئیس جلوه میدهد.
اینگونه است که فیلم با وجود پرهیز از آشکارسازی دلمشغولیهای اجتماعی-سیاسی به مفهوم کلیاش،آنها را طوری در لفاف داستان دو انتقامجویی ناموفق ناموسی میگنجاند که عملا بیش از همه فیلمهای اخیر کیمیایی درباره زمانه خود میشود و شاید با این برتری و چیرگی فریب و دروغ جاری در هریک از دو خط داستانی فیلم،طنین طعنه نهان در نام محاکمه در خیابان هم حالا روشنتر شود؛طعنهای که در آن نمای پایانی سکانس ماقبل آخر فیلم با واژگونشدن شهر در تصویر کمرنگ-و نه سیاه و سفید-ی که مبنای کار بصری فیلم است،به جلوه آشکاری از نگاه امروز مسعود کیمیایی به جامعه و زمانه پیرامونش بدل میشود."