خلاصه ماشینی:
"البته بدیهی است که گرایش بیننده به اصلی تلقیکردن سید و مکمل دانستن قدرت بیشتر باشد اما در مورد کنشهای داستانی،واقعا نمیتوان تعیین کرد که چالش میان سید و اصغر یا رابطه پر از مهر و لبریز از گلایه سید و فاطی یا جدل بین سید و صاحبخانه یا آن بخش مربوط به فرار دو انقلابی مسلح از خانه یا زخم و بانکزنی و درگیری مسلحانه قدرت،کدام مهمتر است؟و اگر بخواهیم بگوییم گوزنها داستان چیست،جز این طرح کلی که«دو دوست بعد از سالها همدیگر را در حالی مییابند که یکی مبارز انقلابی است و دیگری معتاد رو به زوال»، چه میتوانیم بگوییم؟ به این اعتبار،گوزنها باوجوداین همه شخصیت اصلی و فرعی و این همه رابطه انسانی متعدد،به تعبیری فیلمی«فاقد خط داستانی روشن و واحد»است؛درست به سیاق تعریفی که از طرح داستانی (plot) کمرنگ در سینمای مدرن وجود دارد و در نوع پیشبرد این روابط و پیونددادنشان به یکدیگر،به گونهای عمل میکند که هرگونه تلاش برای دستیابی به الگوهای شناختهشده«سیر وقایع»در فیلمنامهنویسی اصولی کلاسیک،بینتیجه خواهد ماند."