چکیده:
ما با تناقضات بسیاری در حیطه روان درمانی روبه رو شده ایم. از یک سو تعداد کثیری از روان درمان گران به یک رویکرد درمانی خاص پای بند هستند واز سوی دیگر شواهدی دال بر اینکه رویکردی موفقتر از رویکردی دیگر باشد وجودندارد. مطالعات مقایسه ای نشان داده است که همه رویکردهای روان درمانی به رغم تفاوتهای اساسی در جهت گیری نظری وتکنیک ها به یک اندازه مؤثرند. به منظور توجیه این امر‘میتوان فرض کرد که عناصری اساسی یا عوامل مشترکی در رویکردهای مختلف روان درمانی وجود دارد که قویا با نتایج مثبت درمانی ارتباط دارند ودر واقع این عناصر مشترک اند که نقشی تعیین کننده در درمان دارند نه جهت گیری نظری یا فلسفه رویکردهای روان درمانی.
خلاصه ماشینی:
"اگر روشهای مختلف روان درمانی از لحاظ اصول نظری و عملی آن قدر که به نظر میرسد متفاوت هستند، پس چطور میتوانند درمانی مشابه به بار آورند؟برای توجیه این امر شاید بتوان این فرض را مطرح کرد که رویکردهای مختلف روان درمانی عوامل مشترکی را در خود دارند که به عنوان عناصر بنیادی درمان توسط درمانگران به کار بسته میشوند و اثر بخشی جریان درمان را تعیین میکنند.
نتیجه این پژوهش نشان داد که اکثرا درمانگران در این مورد اتفاق نظر داشتند کهفراهم کردن تجربیات جدیدبرای درمانجو(چه در جلسه درمانی و چه در خارج از آن)جزء مهمی در همه اشکال روان درمانی است و از این بابت به فرایند درمان کمک میکند که باعث تغییر شیوه تفکر افراد در مورد خودشان میشود.
در این راستا و با توجه به دلایلی که قبلا ارائه شدند میتوان نتیجه گرفت که با کاربندی چهار عامل مشترک در رویکردهای مختلف روان درمانی یعنی برقراری رابطه درمانی مناسب، ایجاد شناخت نسبت به وضعیت موجود، ایجاد امید و انتظار درمان، اصلاح پاسخهای مراجع، (تقویت و ایجاد پاسخهای سازگارانه و کاهش و خاموشی پاسخهای ناسازگارانه)میتوان به درمانی موفق دست یافت.
فرایند ایجاد بهبودی و درمان در این چهار عامل همبند به این صورت است که طی اصلاح پاسخهای مراجع در طی یک رابطه درمانی مناسب، امکان بازگویی افکاری که معمولا قبلا به کلام درنیامدهاند برای مرجع فراهم میشود و از این طریق به او کمک میشود تا به جنبههایی از احساسات و رفتار که قبلا متوجه آنها نبوده آگاه گردد؛به این ترتیب درمانجو به شناختی جدید از وضعیت موجود دست مییابد."