خلاصه ماشینی:
گذشته ازین امر منشأ معرفت و شناسائی انسانها بجز حواس ظاهری چیزی دیگر نیست،که این تنها منشأ بقول سوفسطائیان یونان خود قابل خدشه است، چه آنکه مدرکات حسی افراد خود نسبی است و به گفتار شیخ شهاب الدین سهروردی در باب قیاسات و حجتها،دریافتهای هیچ انسانی برای انسان دیگر حجت نیست و اصولا دریافتههای هیچ شخصی با تمام خصوصیات قابل انتقال بدیگری نمیباشد(رجوع شود به مقالهء دوم از حکمة الاشراق)و این معنی بجز گفتار شکاکان یونان و یا سوفسطائیانی است که حس را خطاکار میدانند و در نتیجه منشأ علم را مورد خدشه قرار میدهند پس نتیجه آنکه حصول علم مطلق یعنی کشف تام ماهوی نسبت بهر چیزی نامقدور است.
بحث اساسی این است که آیا صرف حضور و یا حصول صورتهائی از موجودات بنزد عقل و یا در قوهء دراکهء انسان علم است یا هنوز اول کار است،صرف حصول صورتی از چیزی در ذهن انسان چه تغییری میتواند در وجود انسان حاصل کند؟و انسان قبل از اینکه این صورتها در ذهنش حاصل شده با بعد از حصول آن صورتها چه فرقی کرده است؟و آیا در برابر عالم وجود احساسش تغییر کرده است یا نه؟بجز اینکه احیانا کنجکاوی زیادتری برای او حاصل شده است و باز احیانا علم بناتوانی خود حاصل کرده است،بدون اینکه در این مورد خواسته باشم یکسره منکر همه چیز شده باشم چه آنکه حد اقل این است که انسان درین هنگام به جهل و عجز خود واقف خواهد شد،این مطلب را ازین وجهه موردنظر قرار میدهیم که حصول صورتهائی از موجودات میتواند مقدمهء علم باشد آنهم علم نسبی نه مطلق،و حتی میتوان گفت اعتقاد بعلم و اعتقاد باینکه علمی برای او حاصل شده است و این خود مرتبهایست از علم.