چکیده:
آموزش و پرورش امروزه نه به مثابه نهادی محافظه کار، بلکه هنچون ابزاری در جهت ایجاد دگرگونی در جهات مختلف اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی مورد توجه قرار می گیرد. رابطه متقابل آموزش و پرورش و رشد سیاسی یکی از جنبه های مورد تاکید در این مقاله است که با بهره گیری از یافته های محققان تعلیم و تربیت و تجربه های سایر جوامع مورد نقد و تحلیل قرار گرفته و برنامه ریزی موثر برای نیل به این هدف راه حلی موثر تلقی گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"یکی ورود آموزشهای جدید به مقیاس وسیع به کشورهای در حال توسعه است که نتیجه آن اشتیاق فراوان بیش از نیمی از مردم کره زمین ساکن در این سرزمینها برای پیشرفت سریع اقتصادی صنعتی است، به طوری که هرچه این کشورها به مرحله جدیدتری از پیشرفت تکنولوژی نایل میشوند به همان میزان نیز آموزش و پرورش اهمیت بیشتری پیدا میکند و به عنوان کلید اصلی ادامه رشد و پیشرفت درنظر گرفته میشود.
در خود غرب نیز رابطه آموزش و پرورش با نظامهای قشربندی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و حکومتی موضوعی نیست که تنها در گذشته مطرح شده باشد، بلکه شواهد معتبر نشانگر این واقعیت است که در شرایط صنعتگرایی پیشرفته، اقتصاد این کشورها بهطور فزایندهای زیر تسلط انستیتوهای تحقیقات و نوآوریهای فنی قرار میگیرد که آن هم حاصل متمایز و تخصصی شدن نهادهای آموزشی و پرورشی و عملکرد بخشهای جدید آن است.
تحقیق نشان میدهد که رابطه فرصتهای استخدام محدود در بخشنواقتصادی و قرار گرفتن فرصتهای فراوان استخدام در اختیار نهادهای دولتی، با فقدان مکانیسمهای تابعی تغییر طبقه اجتماعی، موجب شده است که در مراحل اولیه توسعه نیل به آموزش و پرورش رسمی به مراتب بیشتر از دستیابی به شرایط اقتصاد غربی تاکید شود این موضوع، ازیکسو، به این فرضیه که رابطه تجربی نزدیکیمیان آموزش و پرورش، تحرک و ارتقاء شغلی وجود دارد، اعتبار میبخشد، ازسویدیگر، این مسئله که موقعیت بالای شغلی بهطور ضروری به قدرت سیاسی راهنمون میشود یا نه، هنوز حل نشده باقی میماند."