خلاصه ماشینی:
"تنها در این خلال کوشیدهام که این رشته به یکبارگی گسسته نگردد و پس از هرچند مدت به چند سطر شعر هم شده پیمان الفتم را با مجله تازه کردهام.
شعلهء آه،سمومی شد و پیچید به من سوخت شیرازه من،هستی من،حاصل من آخر از آتش دل دیده من دریا شد من چو نوحم که بر امواج بود محمل من جلوه گر بود چو خورشید به چشمم دلدار ابر خودبینی من آمد و شد حائل من گرچه همچون مژه نزدیک به چشمم،لیکن دورم از فیض نظر وای از این مشکل من منم آن ماهی غافل که بود طالب آب آب میجویم و در بحر بود منزل من تا چه افتاد که آن مایه و زیبائی و ناز زد سراپرده به دیر دل ناقابل من از شکوه تو چه کاهد اگر ای جان"شفق" چهره بنمائی و پرنور کنی محفل من"