چکیده:
در مکتب فلسفی اصفهان دو گرایش فلسفی مجزا، یکی از میرداماد و دیگری از میرفندرسکی و ملارجبعلی تبریزی آغاز شد. گرایش اول، منجر به پیدایش حکمت متعالیه شد و گرایش دوم، منجر به پیدایش مکتب مشایی ملارجبعلی تبریزی گردید. پیروان مکتب مشایی ملارجبعلی تبریزی همچون قاضی سعید قمی، پیرزاده قمی و... آن گاه که به ظواهر آیات و روایات توجه می کردند، نمی توانستند اصالت وجود و لوازم آن همچون اشتراک معنوی وجود و وحدت و تشکیک مراتب آن را بپذیرند؛ چرا که می پنداشتند با اصالت وجود و اشتراک معنوی آن، خداوند و خالق در ردیف مخلوقات قرار گرفته و این با رویکرد تنزیهی آیات و روایات سازگار نیست. آنان اصالت وجود و لوازم آن را با بسیاری از اعتقادات و باورهای دینی در باب توحید واجب ناسازگار می دیدند. آنان به شدت با اصالت وجود مخالفت کرده و اصالت ماهیت و لوازم آن همچون «اشتراک لفظی وجود» بین واجب و ممکنات را پذیرفته و تباین و کثرت موجودات را با یکدیگر نتیجه گرفته اند.
خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد که او بین مفهوم و مصداق وجود خلط کرده، و چنین پنداشته که لزوما اشتراک در مفهوم عام بدیهی وجود که مربوط به ساحت ذهن و ادراک است، اشتراک در مصداق عینی و حقیقی را نیز به دنبال دارد، در حالی که مصداق واقعی و حقیقی وجود بنا بر «اصالت و تشکیک وجود» دارای مراتب و شدت و ضعف است که در وجود واجب، کامل و تمام بوده و عین ذات وجود است و در ممکنات عین فقر و احتیاج بوده و مرتبۀ ضعیفی از آن ذات کامل است؛ لازم به ذکر است که اگر اشتراک وجود خداوند با وجود ممکنات به نحو متواطی بود، که مفهوم ذهنی وجود به یکسان بر واجب و ممکنات صدق کند، استدلال ملارجبعلی تبریزی در خصوص اینکه واجب در ردیف ممکنات قرار میگیرد، معتبر میبود، ولی اگر اشتراک به نحو تشکیک در نظر گرفته شود، این محذورات و اشکالات مطرح نخواهد شد، و تفاوت میان وجود حق تبارک و تعالی با سایر موجودات از طریق تفاوت در مراتب وجودی و شدت و ضعف قابل توجیه و تبیین خواهد بود.
و باز در خصوص تباین خالق با مخلوقات خود میگوید: «آنچه در مورد مخلوقات صادق است، اعم از اینکه حقیقی باشد یا اعتباری، در مورد خالق صادق نخواهد بود؛ زیرا آنچه در مورد مخلوقات صادق است، اگر در مورد خالق نیز تحقق داشته باشد، لازم میآید که حق تبارک و تعالی با مخلوق خود در امری از امور مشترک باشد؛ این مسئله نیز مسلم است که «مابهالاشتراک» همواره مستلزم «مابهالامتیاز» است، اگرچه آن مابهالامتیاز حیثیتی از حیثیات بوده باشد و در اینجاست که باید گفت آنچه دارای دو حیثیت «مابهالاشتراک» و «مابهالامتیاز» باشد، ناچار مرکب خواهد بود و چون خداوند مرکب نیست، پس در هیچ امری از امور با ممکنات مشترک نیست» (قمی، 1373، ص80)."