چکیده:
اهل تئاتر گفتوگوهای یک نمایشنامه را سخنانی تلقی نمیکنند که بازیگران باید بر زبان بیاورند،بلکه آنها را «کنشها»یی میدانند که باید به اجرا درآیند.کنش نمایشی تغییری ناگزیر در موقعیت شخصیتها را رقم میزند و در واقع همان«زیرمتن»1است و نباید با«انگیزه»خلط شود.
این تلقی میتواند ارتباط تنگاتنگی با«نظریهء عمل گفتاری»بهگونهای که در دیدگاههای جی.ال.آستین و جان سرل شکوفا شد،برقرار کند.بازتاب دیدگاهای آستین و سرل در اصول نظری و عملی نمایش و ادبیات داستانی گسترهء وسیعی داشته است:اهل نظر و عمل تفکیک نابه جای میان«قصهپردازی»و«واقعیت»را رد کردهاند.
نویسنده در نیمهء پایانی این مقاله کوشیده است تا مصادیق این بحثها را در ادبیات قدیم و جدید فارسی و به ویژه در سرآغاز نمایشنامهنویسی مدرن ایران دنبال کند و طی یک بررسی تطبیقی به این نتیجه رسیده است که صحنهء ادبیات نمایشی مدرن ایران به عرصهء کنش تک صدایی نویسنده بدل شده و شخصیتها نتوانستهاند به کنشگری غایی خود در عرصهء متن دست یابند.با استعانت از اصطلاحشناسی بن ونیست،میتوان گفت که کنشگری متن و نویسنده در ادبیات نمایشی امروز ایران بیشتر در سطح«عمل گفتن»2به اجرا در میآید تا در سطح«گفته»3؛تعاملی اگر هست میان نویسنده و مخاطب است.و از تعامل سهجانبهء نویسنده-متن-مخاطب کمتر نشانی هست.نویسنده در پایان تعریضی دارد به بررسی ساختارگرایانه اما خام ویلیام بیمن از ساختار تعاملی زبان ایرانیان.
خلاصه ماشینی:
"جالب است که نمایشنامه ضمن بنا کردن این کنایهء ظریف دیدگاهی دو سونگر دارد:در آن محافظهکاران و متجددین هردو هجو میشوند(و این نکتهای است که ظاهرا از چشم بررسیکنندگان به دور مانده است،توجه کنیم که در اینجا یونس خان همانقدر آماج کنایههای نویسنده است که دیگران) اولا،با استعانت از اصطلاحشناسی آستین،باید گفت که قسمت اعظم عباراتی که در این متن(و در نقل قول فوق)به کار رفته،«بیانهای تعیینکننده»اند نه «بیانهای اجراکننده»و به ویژه از«کنشهای لازمهء بیان»که میتوان در آنها فشاری را تجربه کرد که به خدمت موقعیت گفتاری درمیآید کمتر نشانی یافت میشود.
حضور شخص ناصر الدین شاه به عنوان تماشاگر و هم-در موارد لزوم-مؤلف؛تعامل جدی نمایش با تماشاگران حاضر در جلسه،و احتمالا تأثیرات آنها بر روند تألیف اجرا در پشت صحنه(یعنی تأثیراتی که از بد حادثه ثبت نشده است)؛شکلگیری متن در شرایط وارونهسازی کل ساختار قدرت آن روزگار،که بخشی از همان ویژگیهای نقضیهوار71است که باختین بر آنها انگشت میگذارد،و احتمال دارد هرلحظه به مرحله خطر و واکنش بالفعل حاضرین-علی الخصوص شاه-نزدیک شود؛شکل و زمان اجرای نمایش که در سطح نوعی آیین اجتماعی و در آغاز سال نو،با ساختاری مشابه آیینهای میرنوروزی،هرنوع وارونهسازی کارناوالی را مجاز میداند؛و هزاران رابطهء واقعی و نمایشی دیگر که باعث میشود عبارات متن به عنوان کنش یا عمل در همهء سطوح ممکن معنایی بازتاب داشته باشد،ما را برمیانگیزد که به این متن همچون سندی برای تحقیقات آینده بنگریم،سندی که میتواند زمینهء مناسبی برای تحلیل یک متن بر اساس نظریهء عمل گفتاری فراهم آورد:به ویژه آنکه عطف توجه ما به آن،به عنوان نوعی اجرای کارناوالی، به احتمال زیاد راههای جدیدی برای احیای متن و اجرای مجدد آن باز خواهد کرد؛زیرا در این مورد خاص زمینهء اجتماعی-تاریخی متن خود بخشی از متن است،و بخشی از هراجرای بالقوه."