خلاصه ماشینی:
"تفاوت عمدهء دیگر بین اساطیر و حماسهها و داستانهای پهلوانی،مثل«ایلیاد و ادیسهء همر»،«مهابهاراتا»،«رامایانا»، «شاهنامهء فردوسی»و امثال آن،این است که داستانهای پهلوانی، گرچه اغلب با اساطیر آمیختهاند و یا خود در اصل،در برخی (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) موارد،گونههای جابجا شدهء اساطیر محسوب میشوند و یا بخش قابل ملاحظهای از آنها را نقل میکنند،از اعتبار و اهمیتی که جامعه برای اساطیر زنده،به عنوان روایتهای مذهبی،قائل است، برخوردار نیستند.
انواع اساطیر از نظر نقش و کاربرد آنها پردازش فرضیههای واحد و یکسان کننده(فرضیههایی که تمام اساطیر یا یکسان میانگارد و برای آنها معنی و نقشی واحد قائل است)تلف کردن وقت است،ولی این بدان معنی نیتس که اساسا نمیتوان و نباید چنین انگاشت که شیوه و حاتی کهن برای بیان و تصور اسطورهای ممکن است وجود داشته و سپس این شیوه و نحوهء واحد به گونههای مختلف و برای رساندن مقاصد گوناگون به کار گرفته شده است.
اینگونه اساطیر به طرح مسائل و مشکلاتی میپردازند که ذهن بشر را همواره به خود مشغول کردهاند و در ضمن آنها تناقضهای مشهود بین طبیعت و تمدن،خواستهای آدمی و نهادهای اجتماعی، آگاهیهای دقیقتر از مکتب از طریق مشاهده و تجربه و باورها و معتقدات سنتی(مانند مسئلهء مرگ و زندگی،کاستی و فزونی، فرد و جامعه،خویش و بیگانه و غیره)طرح شده و مورد تعمق قرار میگیرد.
اما در موارد بسیاری اسطوره چیزی بیشتر و فراتر از یک توجیه است و علاوه بر اینکه آغازها و بدایتها و چگونگی آفرنشهای نخستین را باز میگوید، نقشی دیگر نیز دارد که عبارت از جنبهء مثالی و نمونهوار و الگو بودن آن است،که خود منشأ و منبع رفتارهای جمعی میشود و نیرویی برای آفرینشهای دیگر ایجاد میکند."