خلاصه ماشینی:
"ولی هنوز نرسیده،نقشه میکشی که شده متری این قدر!با خود نمیگوییم که میآییم و در همین خانه زندگی میکنیم،پس چرا خرابش کنیم؟آیا در این مملکت غیر از مسجد بنای دیگری ساخته نمیشده است؟مردم در کجا زندگی میکردهاند؟"رضا خان"آمد و تحت عنوان تجدد هرچه بود از بین برد.
نکته این است که میلی بود برای حضور اجتماعیتر.
فضای اجتماعی آن زمان یا لا اقل آن محدودهای که من در آن زندگی میکردم یک محدودهی شهری متوسط بود خیلی از اتفاقات آن روزها را به یاد دارم.
مثلا در یک سری از نمایشگاهها شرکت نکردم و گفتم اینها مال زمان قبل است،الان شرایط انقلابی است و فقط عمل مستقیم قبول است.
امریکا سعی میکند مقابل جریان هنری حاک بر همه جای جهان،که نگاه امروزی دارد ولی سوسیالیستی قله است با قاعدهای خیلی عظیم.
ما میخواستیم با نقاشیمان نقش اجتماعی داشته باشیم،ولی بعد متوجه شدیم که رئالیسم روسی عیبهایی دارد،همه به من میگفتند،تو که این حرفها را میزنی،پس چرا در اثرت منعکس نمیشود؟ولی من معتقد بودم که عمل مستقیم مهم است...
در کنار اینها هنرمندان دیگری بودند که نگاه دیگری داشتند،مثلا"محصص"که سیاسی بود.
ولی رژیم در یک زمانی با موقعیت دفتر مخصوص سعی میکرد یک نوع عقلانیتی را به وجود آورد که همهی اینها باید در جامعه حضور داشته باشند و کاری نکند که مخالف برود در زیر زمین.
نمیدانم چرا واقعا معتاد شده است، ولی در جامعهی سالم،که همه چیز مدیریت شده،این را بررسی میکنم تا اگر پایهی تربیتی دارد نگذارم چنین بار آید."