خلاصه ماشینی:
"حسین قلیزاده(پرترهساز)از مجسمهسازانی است که پرترههایی یکتکه از سرامیک میسازد و معتقد است،تکنیک روسی این پرترهها امکان استفاده مطمئن و سهل آنها را در فضای شهری فراهم میکند.
ولی به محض ورود تازه فهمیدم که پشت این خیمهشببازی چه شبسیاه و هولناکی است.
در آنجا دیگر خبری از مدرنیستهای آغاز قرن،مثل مالویچ،نبود، هرچه بود،هنر سوسیالیستی و،درنهایت،شبیهسازی و این جور نگاهها به هنر بود.
آیا از هنر معاصر غرب در محافل شوروی خبری بود یا از هیچ گروهی غیر از هنر دولتی تبلیغ میشد؟ روسها دیواربلندی به دور خودشان کشیده بودند.
من تا قبل از ورود به ایران ابدا در سیستم آموزشی آنها هیچ نشانهای از جریانات هنر غرب ندیدم و نشناختم.
ولی آموزش من و اصولا شیوه نگاه شورویها فرصت تأمل دیگری را به آدمی مثل من نمیداد و،بالاخره،تمام این دلسردیها سبب شد تا در مهمترین مقاطع عمرم با هنر قهر کنم؛چون همیشه سبب دردسر برایم شده بود."