خلاصه ماشینی:
"فقط خوشحالی که دوباره تجربه دیدار یک سری عکس در راهروی تمیز و اتوکشی شده یک گالری تو را به تکرار و نیندیشیدن از هرآنچه میبینی وانداشته است،دیدن هر عکس انگار که سیر و سلوکی خواسته باشد و تو خودت با این تابلوهای راهنما استاکر درون خود شده باشی و هر عکس با تو سخن میگوید که دیدی ارزش این سختی را داشتهام،مگرنه؟و بعد هنوز داری با او حرف میزنی که ترس دوبارهات از زمین خوردن و رکود بیمصرف و تأملبرانگیز مخروبه ذهنت را آماده دیداری دیگر میکند.
احساس میکنی بیتحرکی آهنپارهها هم میخواهند با تو بگریند در اندوه این فضای سرد که حالا حضور عکسهایی بر آنها رحمت دیدار باریده است و کمکم عکسها رو به پایان است و کجاست آن شیرینی؟کجاست شیرین؟ تنها تصویر پشت پنجره [یادداشتی بر نمایشگاه عکس خشایار قاسمی در کافه گالری 87] کاوه خداشناس از زمانهای خیلی دور تا همین روزهای نزدیک،مثل دیروز و پریروز،افراد زیادی با نگاه کردن به روبهرو،نه به چپ و راست و نه به زیر پا،بلکه به بالای سر،رو به آسمان،مبدأ و سرآغاز جریانهایی شدند که هم خود و هم محیط اطرافشان را تحت الشعاع قرار داد."