خلاصه ماشینی:
"ناکافی بودن اخلاق کلاسیک سارتر با تعریف داستانکی،ناکافی بودن تعالیم اخلاقی کلاسیک را ترسیم میکند:دانشجویی برای مشورت پیش وی میآید(برادر این جوان طی جنگ با آلمانها به سال 0491 کشته شده است،جدایی پدر و مادرش حس انتقام را تشدید کرده است):آیا این جوان باید به نیروهای آزادیخواه بپیوندد و در نتیجه مادرش را که جز او کسی ندارد تنها بگذارد یا باید پیش مادر بماند؟سارتر نشان میدهد که اخلاق مسیحی میآموزاند که همسایه را دوست داشته باشیم،اما«چه کسی را باید همچون همسایه دوست داشت، مادر یا همزمان؟»اخلاق فایدهباور توصیه میکند که بر اساس بیشترین احتمال خوبی رفتار کنیم،اما در این مورد خاص فایده بیشتر در کدام شق است،کنش ورود به جمع برای رسیدن به خیری جمعی یا کنشی مشخص که به فردی خاص برای زنده ماندن یاری میرساند؟اخلاق کانتی هم که میگوید هرگز دیگران را ابزار قرار نده بلکه آنان را همچون هدفی در نظر بگیر،کاری از پیش نمیبرد.
این اخلاق هم در این مورد خاص حرفی برای گفتن ندارد،چون در نظر گرفتن مادر همچون هدف همانا در نظر گرفتن دیگران(کسانی که (به تصویر صفحه مراجعه شود) برای آزادی میجنگد)همچون ابزاری ساده است که در نهایت به قربانی کردن آنان میانجامد؛از سوی دیگر،عزیمت به جبهه(و حمایت از رزمندگان)نیز از بین بردن کسی است که روزهای بدی در پیش دارد و به مثابه ابزار قرار دادن وی است.
تنهایی فرماندهان حتی آنگاه که فرمان از جایی دیگر صادر میشود،اضطراب و انتخاب وجود دارد،این مسأله همانا حال فرمانده نظامی است:او در میدان نبرد با مردان خود وارد کنش میشود و هرگز نمیتواند با اجرای فرامینی که از بالا میآید خود را اقناع کند؛او هربار باید این فرامین را تفسیر کند،یعنی تصمیماتی عینی بگیرد تا آن فرامین تحقق یابند."