خلاصه ماشینی:
"دورکیم از قانون لاییسیته فرانسه حمایت کرده بود،اما تناقض در اینجا بود که سارا شریعتی درباره آن گفت:«دورکیم از سویی از لاییسیته حمایت میکند و از سوی دیگر بهعنوان یک جامعهشناس میبیند که قانون برخلاف تصور خودش با بهوجود آوردن مدرسه جمهوریت در فرانسه،نتوانست شهروندان جدیدی را بهوجود آورد و جامعه در حال تجربه بحران اخلاقی است.
افتخاریراد با اشاره به این نکته نقد زندگی روزمره را گامی در جهت هنر زندگی کردن و هنر زندگی بهمعنای پایان بیگانگی دانست و در ادامه به ایده فستیوال در زندگی اشاره کرد و گفت:جهان اول ازاینرو معتقد است که برای دگرگون کردن انقلابی و رادیکال جهان باید زندگی روزمره رادیکالیزه شود.
فوکو خود را داخل گفتمانی تعریف کرده که آن گفتمان پایان جامعهشناسی است و اصولا به فهم امر اجتماعی قائل نیست، بنابراین قصد آن داشت که نظریهپردازی جدیدی ارائه کند که بتواند هم بحرانها و این سؤالات را پاسخ دهد و هم توضیحی برای انسان و جهان دهد و بگوید که چرا جهان اینگونه است؟از همینرو بود که وی دیرینهشناسی و تبارشناسی را بهعنوان جانشین جامعهشناسی مطرح کرد و با وضع اصلاحات جدید و تعبیرات نو،روندی جدید را پایهگذاری کرد.
کچوئیان،بخشهایی دیگر از زندگی و اندیشه فوکو را نیز مورد توجه قرار داد و به این نکته اشاره کرد که فوکو میگوید از من نپرسید که هستم و چه میکنم؟او بهنوعی دم غنیمتی سکولار معتقد است و خشنود بودن به آن چیزیکه در آن هست را بهترین خشنودی میپندارد و زندگی شخصی خاص او نیز برهمین پایه بود."