خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب،قانون هم عدل خوانده شد چون همانند پول 2 کار ویژه را انجام میدهد؛یکی اینکه با حمایت دولت یک نظم بیرونی را ایجاد و بر اثر تکرار برای مردم به یک اخلاق درونی تبدیل میکند،به عنوان مثال،دولت به دلایل خاص قانون رانندگی یا استفاده از کمربند ایمنی را وضع و از آن پشتیبانی میکند.
تفاوت نظریههای اسلامی با نظریههای ارسطویی در این است که معیار نهایی را به شریعت ارجاع میدهد یعنی کل قانون را بر مرحوم شیخ انصاری در پایان کتاب مکاسب رسالهای در باب عدل دارد و در آن بعد از ذکر نظرات گوناگون و توضیحات دیگر در آخر اجرای اسلام را معیار قانون میداند.
مثلا اینکه آیا اگر درصد سود بانکی را کاهش یا افزایش دهیم،منجر به اشتغال میشود یا نه؟ این اساسا یک بحث علمی است و ربطی به فقه ندارد و اگر رابطه خاصی اثبات شد،میتواند در راستای موضوعات فقهی قرار گیرد و مثلا اینگونه تفسیر میشود چون هدف دین افزایش ثروت جامعه است و کاهش سود بانکی به آن کمک میکند،آن وقت قانون در ارتباط با فققه قابل تفسیر است؛یعنی در واقع یک نوع رابطه و معادله بین عقل و شریعت به وجود میآید تا مشکلات قانونگذاری حل شود.
خردنامه به نظر میرسد که به رغم تشابه نسبی مباحث عدالت قدیم و جدید اما یک فرق اساسی بین آن دو هست و آن هم این است که معیار و مبنای عدالت در فلسفههای قدیم مثل عدالت یا یک امر پیشانگاشته است که برای عدالت فرض گرفته میشود و عملا در ادیان هم این امر دیده میشود."