خلاصه ماشینی:
"اما بیان چنین یددگاهی فینفسه از نوشتههای افلاطون-همانطور که در ظاهر قابل مشاهده هستند-بر نمیآید زیرا در این آثار،ابهامات و نکتههای مشکلساز فراوانی وجود دارد که برای غلبه بر آنها مفسر ناچار خواهد بود از ذوق و قوه تأیل و اندیشه خود نیز بهره برد که در این صورت ما دیگر نه با یک تفسیر که با یک فلسفه به کلی جدید مواجه خواهیم شد؛ چنانچه در آرای فلوطین،اگوستین و دیگران نیز با آن مواجه هستیم3.
روشن است که ما در هر حال نمیتوانیم به یک شکل از وحدت وجود در افلاطون دست یابیم که دقیقا مراد از آن براساس همان معنیای باشد که در عرفان و تصوف با آن روبهرو هستیم کما اینکه اصلا وجود عرفان در افلاطون،خود امری است مورد مناقشه؛4مثلا با اینکه میدانیم او بسیار تحت تأثیر فیثاغورث قرار دارد (که بهطور حتم دارای عنصری عرفانی است) اما باز هم معلوم نیست که این عنصر،خود تا چه حد به او منتقل شده باشد یا اینکه خود مستقلا دارای آن باشد5.
روشن است که ما در هر حال نمیتوانیم به یک شکل از وحدت وجود در افلاطون دست یابیم که دقیقا مراد از آن براساس همان معنیای باشد که در عرفان و تصوف با آن روبهرو هستیم کما اینکه اصلا وجود عرفان در افلاطون،خود امری است مورد مناقشه؛4مثلا با اینکه میدانیم او بسیار تحت تأثیر فیثاغورث قرار دارد (که بهطور حتم دارای عنصری عرفانی است) اما باز هم معلوم نیست که این عنصر،خود تا چه حد به او منتقل شده باشد یا اینکه خود مستقلا دارای آن باشد5."