خلاصه ماشینی:
"دکتر مرادخانی:در بدو امر باید ببینیم سابقه آشنایی ما با هگل و سنت ایدئالیسم آلمانی به چه زمانی میرسد و تحت چه شرایطی؟ما اگر غرب را نسبت به تمدن خودمان «غیر»بدانیم،ما نسبت به این غیر در 2 مرحله تاریخی قرار داریم،یعنی با این غیر آشنا میشویم:مرحله یا دوره اول بازمیگردد به آشنایی ما با جهان یونانی که این آشنایی بسیار میمون و مبارک بوده است از این جهت که راه به تاسیس سنتی برده که مستمرا حضور داشته است؛یعنی فلسفه اسلامی از فارابی و ملاصدرا به بعد در این سنت قرار دارند.
دکتر مرادخانی:تاب فروغی با تمام برجستگیها و قوتهایش،یک مشکل بزرگ دارد؛ همانطور که شما فرمودید،فروغی دستی قوی در حوزه ادبیات و نثرنویسی داشته است و اساسا با سنت ما آشنایی داشته اما او در معرفی و تفسیر فلسفه جدید غربی دقیقا از حوزه سنت پا فراتر نمیگذارد؛یعنی اگر ما در سنت خودمان،فلسفه را تحویل به الهیات یا کلام میکنیم یا تقلیلش میدهیم،فروغی هم همین کار را میکند.
+اگر لازم است اشارهای هم داشته باشیم به بحث سوبژکتیویتهای که فی المثل نیچه و هایدگر به آن اشاره میکنند و نسبت به آن موضعی سلبی میگیرند،آیا سوبژکتیویته مد نظر آنها با سوبژکتیویته هگل میتواند از در تداخل وارد شود و اگر بخواهیم به زبانی انضمامی حرف بزنیم،آیا با قرائتهای هایدگر و نیچه از هگل و سنت هگلی میتوان سنت را دچار دگردیسی و تغییر اساسی کرد؟ دکتر مرادخانی:مواجهه هگل با سنت،مطلقا برای طرد سنت نیست،برخلاف نیچه و دیگران،نیت هگل آزادسازی پتانسیلهای سنت است؛یعنی جمع گذشته و اکنون که معطوف به آینده است."